سرداری که خود را سرباز می نامید

امروز در مشهد حرم رضوی 250 هنرمند از نقاط مختلف کشور عاشق سرباز شهید حاج قاسم سلیمانی گرد هم آمدند تا با هنر آموخته خود از سردار بگویند.

به گزارش باراناخبر، در این رویداد
هنرمندانی از رشته های نقاشی، طراحی، خوشنویسی، پوستر، تایپوگرافی و تصویرسازی در رویداد ملی هنری «جنفدا» شرکت کرده و از 9 تا 2 آذرماه آثار هنری خود را خلق خواهند کرد.
هر کدام داستانی از حضور خود در این مراسم دارند.

متن زیر حاصل این انتقال است.

حاج قاسم برای ایران است، برای یک ایرانی
چه اهمیتی دارد کجای این مملکت باشد که خلأ حضور سردار در پوست و استخوانش احساس می شود؟
مثل لیدا حسن زاده، هنرمند دیار دلیران، دختر بوشهری.
او 25 ساله است، از کودکی نقاشی را آموخته و تخصصش رنگ روغن و اکریلیک روی بوم است.
او پیش از این رویداد چندین اثر آیینی خلق کرده است، ضمن اینکه در مظهر هنر ملی «جانفدا» در حال خلق اثری با تکنیک اکریلیک روی بوم است. او بیشتر با چشم حرف می زند تا با کلامش، چون معتقد است هنرمند از طریق قلبش با محیطش ارتباط برقرار می کند.
او می گوید که اگر به چیزی اعتقاد نداشته باشی، تصوری از آن نخواهی داشت. اولین عکس جسد حاج قاسم را بازگو می کند. همان دستی که ظاهراً از بدن مرده جدا شد، اما نماد قدرت و حمایت ایرانیان شد. همان عکسی که فردای شهادت سردار همه جا دست به دست شد و دل هر ایرانی را به درد آورد. همان صحنه ای که گویی حافظ قرن ها پیش این بیت را برای وصف آن نوشته است:
«مگر انگشت سلیمانی
کیفیت ایفای نقش چگونه است؟
لیدا می‌داند که شهید سلیمانی تمام نشده است، زیرا فکری برای خیر است.
قلم را روی رنگ ها می چرخاند و می گوید: حاجی به ما غرور ملی داد، او نماد انسانی اصطلاح ایرانی اسلامی است.
راست میگه حاجی هم ایرانی و میهن پرست بود هم مومن و هم مرد خدا…
خونسرد، ملایم، مهربان و جنگنده ویژگی هایی بود که این هنرمند در تصاویر شهید سلیمانی تعبیر کرد. او معتقد است که هنرمند ایده و طرح را انتخاب نمی کند و این ایده است که به ذهن هنرمند می رسد. مثل این دست جدا از بدن مرده.
کار این هنرمند جور دیگری به دلم نشست، دستی که در درونش دانه دارد و پرندگانی که از سخاوت این دست تغذیه می کنند، پیامی برای نادانان و متکبران دارد و آن پیام این است: «دست ژنرال ها مبارک و سخاوتمند است. حتی بعد از شهادت».
لیدا قلم را روی بوم حرکت می‌دهد و می‌گوید: حتی تصویر دست حاج قاسم با دست‌های دیگر متفاوت است، دستی که پشت و پناه کشورش، برکت مردمش و امید به آینده‌اش را نشان می‌دهد…
وقتی حضور حججی را در واقعه تصور می کند و می داند شهید نمرده است سکوت را بر کلام ترجیح می دهد و دل های عزیزانش را از سکوت و نگاه می خواند…

مرد و زن جوانی را دیدم
زن و شوهر هستند.
هر دو هنرمند.
هر دو در دانشکده هنر در رشته طراحی گرافیک تحصیل کردند.
آنها با طراحی پوستری به این مراسم آمدند، پوستری که در آن نه نام ژنرال وجود دارد و نه عکسی، اما اگر نگاه کنید، مرام حاجی روی آن حک شده است: «بر سنگ قبر من بنویس سرباز وطن».
وصیت نامه ژنرال از اخلاق و درایت او صحبت می کند، جایی که او نه تنها فرمانده لشکر است، بلکه فرمانده دل ها نیز هست. اما او خود را سرباز کشور می داند و مردانه برای کشور «جانش را فدا می کند».
فاطمه بشکوه ۲۶ ساله فارغ التحصیل رشته گرافیک به همراه همسر ۲۹ ساله اش رضا آسایی مهمان امام رضا(ع) هستند.
فاطمه می گوید به خاطر حضور این دسته از عاشقان سردار به مشهد آمدند.
جایی که هم هنر هست و هم معنویت
این فرصت خوبی برای رهایی از زندگی روزمره و انباشت فکری است.
همسرش رضا نیز با او موافق است. حرف هایی را که باید به گوش و جان عموم رساند، رضا می خواهد با هنری کوتاه و تاثیرگذار به گوش مردم برساند.
مثل وصیت نامه حاج قاسم که بدون نام و عکس سردار روی لپ تاپشان پوستر شد…

تصویر پوستر ترکیبی از نماد یک سرباز و یک ژنرال با لباس نظامی است. چقدر زیبا و با افتخار طراحی شده

نشان یک سرباز در میان خوشه گندم که نشان یک فرمانده است. آرام، مثل بچه ای در آغوش پدر… می بینید؟
بر اساس هر روایت، «پدر» این واژه امنیتی در کنار نام ژنرالی که سرباز بوده، قرار گرفته است.
آنها کار زیادی دارند و من نمی خواهم تمرکز آنها را بشکنم
آخرین سوال را از آنها می پرسم.
اگر شهید سلیمانی اینجا بود به او چه می گفتید؟
رضا هیچ جوابی نداد
فقط سکوت، این سکوت ارادت من به سردار است…
هنوز جواب رضا تمام نشده بود که اشک های فاطمه سرازیر شد…
رضا رو به همسرش کرد و به او گفت این گریه همه حرف است…
اما فاطمه در حالی که اشک می ریخت گفت: دلم برای حاجی تنگ شده، وقتی تو اینجا بودی دلمان قوی تر بود، مراقب ما باش.

انتهای پیام

دکمه بازگشت به بالا