حتی اگر درک شرایط ما برای شما کمی سخت باشد. باید بگم جز کمبود کلی و عوارض زیاد هیچ حوصله ای نداره! ممکن است اصطلاحات گرگ زخمی و زخمی را شنیده باشید. حالا ما «اشرفی» آنها هستیم!
پرویز پرستویی جان! شما که همیشه در دل ما هستید، چرا از آنچه در دل ما (به عنوان مسئولین دلسوز) می گذرد آگاه نیستید؟ چرا ما از برخی حرکات غیرقابل پیش بینی خود شگفت زده می شویم. آیا شما را لمس کرده و سپس مشاوره و انضباط دریافت می کنید؟ چرا نفرت سرکوب شده ما را که نتیجه تبعیض و زیر خط فقر قرار گرفتن است درک نمی کنید؟ چرا شما به عنوان برخی مسئولین خیرخواه بر پیشانی ما نوشته هایی می بینید و می خواهید با شعارهای تبلیغاتی ما را لمس کنید؟
به تو سوگند، این یک مو را از این همه فروختن خشن مهربانی و عشق به خاطر گل بر ما بس کن. همچنین برای توضیح یک سفر خطرناک به سمت یک قلب شیطانی خطرناک! به خدا ما نیز به عنوان معلولین با تاسف برای عاقبت بهروزی خود کف زدیم! شیطان همان شیطان است، به یاد داشته باشید. ما با مسئولان آنها دست نمی دهیم، برایشان آرزوی مرگ می کنیم، تحریم هایشان را تحمل می کنیم و … پس به همین بهانه که مشروب نمی خوریم و برای آزادی نمی رقصیم، در دل هیچکس نمی رقصیم. شخص بزرگ یا شیطان کوچک برای یک رقص آرام.نه! ادامه منطقی شعارها را به خاطر بسپارید و به هیچ بهانه ای آنها را نمادین نکنید!
نه هنرمند، به خدا ما نبودیم. آنها ما را بسیار عصبی کردند، آماده واکنش سریع، ابراز احساسات شدید و حساس در مورد بسیاری از مسائل ظریف، حتی قضاوت در مورد مسائل شخصی به عنوان دوست و رقیب! به ما حق بده که ما چیزهایی دیدیم که واقعاً دیده نمی شوند، شترها ندیدند و این طور بود! ما به جایی رسیده ایم که صلح و زیرساخت نمی خواهیم، فقط نان می خواهیم! البته نه در راه عصای خیریه و التماسی که این روزها برای پوشاندن زخم ها مد شده اند…
اگر از شر چند دکل “بیست و سه” و “کیهانی” خلاص شویم، متوجه می شویم که برای زنده ماندن با جان و دل مقاومت کرده ایم و اکنون این تنه پوسیده ما وجود دارد که به نظر غیرقابل قبول است. . برای شما! پس همه هستی و بیست و سی را با موضوعات منحرف شاد نکنید!
اگر قبلا فقط در متن می خواندم; نفاق بسیار آشکار است; زمان کمی از لطف و سلوک سلبریتی ها و مقامات جذاب می گذرد. ما این موضوع را از نزدیک با پوست و خون خود لمس کرده ایم! به نظر من شاعر باید می گفت: «لمس» چه زمانی به عنوان «دیدن» بوده است؟
پو آنها تا آنجا که ما آنها را دوست داشتیم به ما خیانت کردند و تا جایی که توانستیم شکست خوردیم. بنابراین بسیاری از کسانی که ما پذیرفتیم در انواع آزمون ها شکست خوردند. پس لعنتی دم خروس از این و آن بیرون آمد. افراد زیادی که با حقوق و دارایی های نجومی روی آنها حساب می کردیم، حساب ما را صاف کردند و دهانمان را پاک کردند. پس رنج از «آنچه فکر کردیم و چه شد»؛ ما شدیم؛ ما آنقدر واعظ دیدیم که وقتی تنها بودند; آنها کار دیگری را انجام دادند، موشک های زیادی شلیک کردند. شعارهای ناگفته، چهره هایی برای پنهان کردن ویژگی های عملی و خلاصه علمای غیرفعال را دیدیم که دیگر به هیچ انگشتی که قرار است عسل در دهانمان بگذارد تردید و بدبین نیست!
این نفاق و نفاق آنقدر با احساسات ما بازی کرد که در برابر مفاهیم عرفانی به عنوان چهره نورانی; دستمال دور گردن؛ آنلاین و موم روی پیشانی و یقه بسته؛ ما موضع قوی گرفتیم! گوشت چرخ کرده را داخل ماست می ریزیم…
از آنجایی که گنج گرانبهای ما ارزش آن 3 تریلیون دلار بیشتر از هر چیز دیگری است. از زمانی که باد حجاب را از سر مروج برتر حجاب برداشت; از زمانی که با آن تبلیغات پرشور برای فیلم های ارزشمند مبارزه کرد. شورش به راه انداخت و پشت خانه های دبی پناه گرفت. از زمانی که نماینده حامی تحریم روی سکوهای ورزشگاه برنابئو نشست و ما را دور زد. از زمانی که انتقاد از خریدهای سیسمونی به یک جنبش سیاسی تبدیل شد. از زمانی که فیلم ها برای کسانی که مخفیانه بودند ظاهر شد، این تغییر فرهنگی نامیده شد. از زمانی که پیشنهاد نخوردن توسط یک دسته سیر در دستور کار قرار گرفت. از زمانی که ارسال ژن های خوب به مکان های شایسته «مرگ بر…» در شعارهای ما با هدف متعالی تربیت و اعزام سفیران نظام قوت گرفت. از زمانی که در کشورهای عقب مانده عقب ماندیم. از آن زمان به بعد هر نوع انتقاد سازنده و پیشنهاد موجه باج گیری و ریختن آب را آسیاب دشمن نامیدند، اما از سوی دیگر…
هر بار یک شبکه ماهواره ای انورابی به عنوان یک وکیل خیرخواه بیرون آمد و ماموریت رهایی ما را از دست قدرت های بیگانه به عهده گرفت، اما پس از مدتی همان شبکه هیچکس را جز وکیلش محروم نکرد! از زمانی که شبکه های ماهواره ای به پیشنهاد «جمع کن و برو» خندیدند، اما بعد همه با تبلیغات مکرر خرید خانه در دبی و ترکیه واقعیت آنها را دیدند و از همه دوستی های خاله خرس از نیروهای ویرانگر غرب و تولد لذت بردند. اگر و اگر؛ بنابراین تاریخ خلق و خو و منش ما تغییر کرد و شکل دیگری به خود گرفت!
آقای پرویز پرستویی! وضعیت ما اضطراری است و نباید به ما بگویند لاغرتر از گل باشید. به جایی رسیده ایم که به ابروی بالای چشم هم حساس هستیم و غیرانسانی به سمت آن حرکت می کنیم. ما نسبت به هر حرکت کاملا جنایتکارانه آمریکا حساس هستیم حتی با بهانه و هزینه و هدف… شتر سواری تمایلی به رفتن به آمریکا ندارد باید تابو باشد چگونه بی دلیل به اسرائیل برویم چون هزینه زیادی داده ایم. برای این. و حالا ما اجازه نداریم یکسری مجوزهای مسخره را تحمل کنیم… بیایید همان مرد بمانیم، با آقایان هم گرمتریم!