برای خرید سیسمونی به استانبول می روند. وقتی می گوییم وای، ناراحت می شوند و می گویند به تو چه؟ این زندگی شخصی ماست و ربطی به کسی ندارد.
مریض می شوند و برای معالجه به لندن یا برلین می روند. وقتی می گوییم وای، ناراحت می شوند و می گویند به تو چه؟ این زندگی شخصی ماست و ربطی به کسی ندارد.
آنها در مغازه های لندن پرسه می زنند و برای اقوام سوغاتی می خرند. وقتی می گوییم وای، ناراحت می شوند و می گویند به تو چه؟ این زندگی شخصی ماست و ربطی به کسی ندارد.
احاطه شده در استخر از چپ و راست، فرزندانشان در این یا آن مکان بطری را به سمت ما گرفته اند، با تحقیر در چشمان ما نگاه می کنند و برای سلامتی ما می نوشند. وقتی می گوییم وای، ناراحت می شوند و می گویند به تو چه؟ این زندگی شخصی ماست و ربطی به کسی ندارد.
عزیزانشان در کالج ها و دانشگاه های غرب درس می خوانند و در کریسمس با لب های برافروخته با لباس های بابا نوئل عکس می گیرند و در مورد نیاز به تازگی و رنگ در زندگی صحبت می کنند. وقتی می گوییم وای، ناراحت می شوند و می گویند به تو چه؟ این زندگی شخصی ماست و ربطی به کسی ندارد.
ما سال هاست که زندگی روزمره خود را داریم. ما می خواهیم در این جغرافیا زندگی کنیم. مدام دخالت می کنند و اخلاق را برای ما تعریف می کنند. تقریباً هیچ حوزه ای از زندگی ما وجود ندارد که در آن مداخله نکنند و در مورد آن صحبت نکنند. از هر جهت و از هر جهت می خواهند ما را به بهشت بفرستند. وقتی به شما می گوییم چطور؟ این زندگی شخصی ماست و به کسی ربطی ندارد، آنها با عصبانیت به ما نگاه می کنند.
می گویند نه. این زندگی شماست که به ما متصل است. ما وظیفه داریم شما را به بهشت ببریم.
زندگی آنها مربوط به ما نیست، اما زندگی ما به آنها مربوط می شود و این بسیار ناعادلانه است.
خودشان در این دنیا دنبال بهشت می گردند و جای دیگر به ما آدرس می دهند.
این یک امتحان الهی است وقتی کمی از سختی هایی که خودشان ایجاد کرده اند شکایت کنیم.
ممنون از حضورتون …
* عضو گروه جامعه شناسی دانشگاه گیلان