قدمت فلسفه یونان باستان به بیش از دو هزار سال قبل می رسد، اما هنوز هم می توان از آن درس ها و اکتشافات جدیدی آموخت.
به گزارش باراناخبر فرادید نوشته است: “یونان باستان خاستگاه فکری برخی از بزرگترین متفکران تاریخ است. تئوری سیاسی، علم و فلسفه در این تمدن شگفت انگیز پایه گذاری شد و یونانی ها مانند مردم امروز دائماً در فکر چگونگی رسیدن به زندگی خوب بودند. برخی از ایده های آنها در آزمون زمان تاب نیامده اند، با این حال، هنوز دلایل بسیار خوبی برای خواندن فلسفه یونان وجود دارد، این آثار باستانی سرشار از بینش های ارزشمندی است که می تواند زندگی ما را بهتر کند.
1. روی آنچه می توانید کنترل کنید تمرکز کنید (Epictitus)
اپیکتتوس مشهورترین فیلسوف یونانی نیست، اما هنوز ایده های جالب زیادی دارد. او به طور گسترده در مورد آژانس های فردی نوشته است. Epictetus معتقد است که به جای نگرانی در مورد چیزهایی که خارج از کنترل ما هستند، باید فقط روی اعمال و افکار خود تمرکز کنیم. به عنوان مثال، نگرانی در مورد مرگ یک نگرانی بیهوده است زیرا مرگ یک واقعیت اجتناب ناپذیر است. با این حال، ما بر درک خود از مرگ کنترل داریم. کسانی که نگران طول عمر و مرگ خود هستند فقط باید نگرش خود را نسبت به این موضوع تغییر دهند.
Epictetus همچنین مفهوم عاملیت فردی را در مورد افرادی که نگرانی وسواسی نسبت به نظرات دیگران دارند به کار می برد. اگر نگران باشیم که دیگران در مورد ما چه فکری می کنند، برده چیزی می شویم که کنترلی بر آن نداریم و این قطعا راهی به سوی بدبختی است. آزادی واقعی از یافتن شادی در چیزی است که خواسته های فردی ما را برآورده می کند و ما را موفق می کند.
2. بگذارید عقل راهنمای شما باشد (افلاطون)
افلاطون در بسیاری از مضامین تسلط داشت، اما یکی از ماندگارترین شعارهای او این بود که عقل بالاترین جایگاه را در میان قوای روح انسان دارد. استدلال او این است که ذهن ما توسط سه چیز کنترل می شود: لذت، جاه طلبی و عقل. در حالی که این سه نیروی محرک گاهی اوقات موافق هستند، اما اغلب مخالف هستند. افلاطون معتقد است که ذهن یا روح آشفته ناشی از عدم هدایت عقل است. دروغ گفتن، دزدی، تمسخر و کینه توزی همگی بخش خودخواه و غیرمنطقی ذهن ما را تغذیه می کند. اگر این اتفاق به طور مکرر رخ دهد، خواسته های سطحی و نیاز به شناخت ما را تحت تأثیر قرار می دهد:
«این نوع وضعیت، وقتی عناصر ذهنی آشفته و تغییر میکند، وضعیتی است که بیعدالتی، بیانضباطی، بزدلی، نادانی و خلاصه هر نوع شرارتی را ایجاد میکند. اما اگر برعکس از عقل پیروی کنیم، ذهن ما شاد و سالم خواهد بود.
3. لذت های خود را عاقلانه انتخاب کنید (اپیکور).
اصرار افلاطون مبنی بر اینکه عقل ما را هدایت می کند مطمئناً معتبر است، اما اپیکور تعادل بسیار مورد نیاز را فراهم می کند. اپیکور از ما می خواهد که به جای اجتناب از لذت، انتخاب کنیم. استدلال او این است که لذت یک امر طبیعی است و تجربه آن به ما احساس رضایت می دهد. مثلاً خوردن تا زمانی که سیر شویم طبیعی است اما پرخوری غیر طبیعی است و بدن ما ممکن است بعد از پرخوری به جای لذت احساس درد کند و ذهنمان احساس گناه کند. این رفتار ما را وادار می کند که “بیش از آنچه نیاز داریم” انتظار داشته باشیم.
بر اساس این مثال، اپیکور به ما توصیه می کند که به طور کلی از افراط و تفریط پرهیز کنیم. فراوانی شهرت، پول، غذا و نوشیدنی سیری ناپذیر است. بنابراین باید به دنبال لذت هایی باشیم که رضایت درازمدت ما را به همراه داشته باشد.
4. با افراد نجیب دوست شوید (ارسطو)
ارسطو مانند افلاطون در طول زندگی خود موضوعات مختلفی از جمله اهمیت دوستی را مورد بحث قرار داد. او معتقد بود که کیفیت مهمتر از کمیت است، بنابراین داشتن دوستان زیاد از نظر او معیار معتبری نیست. دوستی های ضعیف بر اساس دو چیز است: سودمندی یا لذت. رابطه کاری نمونه ای از دوستی مبتنی بر سودمندی است و علاقه مشترک به یک فعالیت یا موضوع خاص نمونه ای از دوستی مبتنی بر لذت است. در عین حال، محکم ترین دوستی ها بر اساس حسن نیت متقابل شکل می گیرد: «… دوستان راستین به دوستان خود خیرخواهند… دوستی آنها تا زمانی که نیکو هستند، و نیکی سیرت جاودانه است».
بنابراین، دوستی با افراد نجیب حیاتی است; زیرا نیکی و وفا، جوهره وجود مردان شریف است و خیانت و تشویق به بدی از آنان بعید است. دوستی مبتنی بر حسن نیت و فضیلت به راحتی ایجاد نمی شود، اما ارزشمندترین نوع دوستی است.
5- سؤال بپرسید (سقراط)
البته این فهرست از درس های زندگی برگرفته از فلسفه یونان بدون سقراط کامل نخواهد بود. با این حال، مشکل این است که منابع سقراط وجود ندارد. چون خیلی کم می نوشت. مورخان این مشکل را «مسئله سقراطی» می نامند. خوشبختانه آنچه از این مرد بزرگ تاریخ فلسفه می دانیم به لطف سایر فیلسوفان است. گزنوفانس که هم سرباز و هم فیلسوف بود، درباره سقراط می گوید: «هیچ کس را نمی شناختم که بیشتر علاقه مند به درک دانسته های دوستانش باشد».
تصویرسازی افلاطون در سراسر دیالوگ های بی شمارش به همین شکل است. سقراط آغازگر بحث ها بود و همیشه دانش را با کنجکاوی متعادل می کرد. در واقع سقراط به خاطر سؤالاتش مشهور بود. او عاشق یادگیری بود. با توجه به اینکه معنای لغوی کلمه فیلسوف در یونان باستان «عاشق خرد» است، سقراط را پدرخوانده فلسفه غرب می نامند. اعتراف به جهل و پرسیدن سوال اولین قدم برای روشنگری است. اگر همه ما مانند سقراط عمل می کردیم، قطعا دنیای بهتری داشتیم.
منبع: Historyofyesterday
انتهای پیام