گروهی از مردان طبقه حاکم که دلایل ملی و شخصی زیادی برای نفرت از راسپوت داشتند، او را در چنین روزی در سال 1916 کشتند.
به گزارش باراناخبر، این روزنامه اعتماد او نوشت: «برای معالجه الکسی، تنها پسر تزار که مبتلا به هموفیلی بود، وارد دربار رومیان شد و از آنجا لانه کرد و عملاً به عضویت خانواده سلطنتی درآمد. او حتی آنطور که ادعا می کرد پزشک نبود و برخی معتقد بودند که او مرد مقدسی است. گویا او هم بی اختیار بوده و گناهی نبوده که بارها مرتکب نشده باشد و حتی در سواد هم سواد مناسبی نداشته باشد. اما در میان برخی از روس ها شناخته شده بود که او دارای یک قدرت مرموز مرتبط با منشاء بهشتی است که می تواند بیماران را شفا دهد. حداقل در مورد پسر تزار، این شایعات به حقیقت پیوست و حضور گریگوری راسپوتین منجر به بهبود نسبی وضعیت پسر شد. همین برای متقاعد کردن تزار و کارینا و حمایت از آنها کافی بود.
به گفته اورلاندو فیجس (در تراژدی مردم)، موقعیت راسپوتین در دادگاه به او قدرت و اعتبار زیادی بخشید. او به عضویت شورای دولتی درآمد و از کسانی که به او میآمدند رشوه و هدایا میگرفت، به این امید که از نفوذ او استفاده کنند و در بستر مورد لطف قرار بگیرند. در طول جنگ جهانی اول، زمانی که نفوذ سیاسی او به اوج خود رسیده بود، شبکه ای را برای برکناری و نصب افراد در دولت، کلیسا و ادارات راه اندازی کرد و با افتخار مدعی شد که همه در مشت اوین هستند و درآمد قابل توجهی به دست آورده اند. . برای صدها نفر از افراد کم اهمیت که هر روز بیرون از خانه صف می کشیدند – زنانی که به دنبال معافیت سربازی برای فرزندان و شوهران خود بودند، افرادی که به دنبال پناهندگی بودند – او به سادگی یک کاغذ برداشت، روی آن یک صلیب کشید و از دانش خود استفاده کرد. فر برای نوشتن قورباغه نامه خرچنگ مسئول نوشت: دوست عزیز و ارزشمندم این کار را برای من انجام بده! “گریگوری.”
نفوذ مخرب او به ویژه در سال های جنگ و ناآرامی، بحران های روسیه را تشدید کرد و کشور را به سمت تحولی انقلابی سوق داد. دست او در همه امور کشور از مسائل مذهبی گرفته تا تصمیمات نظامی دیده می شد و گاه مستقیماً و گاه از طریق کارینا نظرات خود را بر دولت و وزرا تحمیل می کرد. تزار گاهی با مداخلات راسپوتین مخالفت می کرد، اما در عمل هیچ کاری برای بازدارندگی او انجام نمی داد، حتی برای شنیدن اعتراضات و شکایات اعضای دولت و دربار. البته، در نهایت، گروهی از مردان طبقه حاکم که دلایل ملی و شخصی زیادی برای نفرت از راسپوتین داشتند، او را در چنین روزی در سال 1916 کشتند. ظاهرا راسپوتین قول داده بود که با یک زن زیبا بخوابد. همسر یکی از توطئه گران! – او را به کشتارگاه بردند و با نوشیدنی آلوده مسموم کردند، اما چون یک ساعت گذشت و زهر اثر نکرد، با تپانچه کارش را تمام کردند.
جسد راسپوتین را با یک زنجیر آهنی سنگین به نقطه ای دورافتاده در شهر بردند و به رودخانه نوا انداختند که سرانجام در 18 دسامبر (در تقویم قدیم روسیه و 2 ژانویه در تقویم جدید) فرود آمد. چند روز بعد تعداد زیادی از زنان در آنجا جمع شدند تا از آب مقدس رودخانه ای که بدن راسپوتین آن را تصفیه کرده بود، آب ببرند.” جسد او مومیایی شد و در حیاط یک کاخ سلطنتی به خاک سپرده شد. جسد را نبش قبر کردند و در جنگلی در نزدیکی سوزاندند. “او خاکسترش را منفجر کرد.”
انتهای پیام/