در کمتر از یک هفته ، یکی از عجیب ترین انتخابات ریاست جمهوری در تاریخ معاصر ایالات متحده برگزار می شود. انتخابی که شاید بالاتر از میزان متوسط مشارکت مردم در سالهای اخیر باشد ، اما اکثریت قریب به اتفاق تحلیلگران و حتی سیاستمداران بین المللی معتقدند این انتخابات موذیانه ترین و ناخوشایندترین انتخابات در دهه های گذشته است.
به گزارش باراناخبر ، مهدی خانعلی زاده ، پژوهشگر روابط بین الملل ، در یادداشتی برای روزنامه وطن امروز نوشت: “مطمئناً این انتخابات فاقد چنین عوامل متناقضی است. و نشان دادن شکست برای مردم ، و نامزد رقیب آنها را عرصه ای برای نجات ایالات متحده از باتلاق متعفن چهار سال گذشته توصیف می کند ؛ انتخاباتی که رئیس جمهور سابق همین رنگ برای بسیج مردم بسیج شده است و با یک بلندگوی دستی در حال گردش است تا طرفداران خود را متقاعد به رای دادن و رای دادن به معاون سابق رئیس جمهور خود کند ؛ انتخاباتی که یک بحث کمتر داشت و تاکنون رکورد رای گیری قبل از انتخابات را شکسته است.
مقالات زیادی در مورد ویژگی های این دوره انتخابات ریاست جمهوری نوشته شده و ده ها مقاله دیگر ممکن است منتشر شوند. از روایت اولین مناظره و “دامهایی” که بایدن و ترامپ از بالاترین سطوح سیاست در ایالات متحده به تصویر کشیدند تا به رسمیت شناختن طیف ذات نژادپرستانه رویای آمریکایی. اما آنچه بیش از هر مسئله دیگری می تواند مورد توجه قرار گیرد ، افول سیاست در این کشور است.
اصطلاح “سقوط آمریکا” در کشور ما چنان مناسب و نامناسب به کار رفته است و به یک کلیشه تبدیل شده است که احتمالاً تاثیری بر مخاطب ندارد و حتی ممکن است مردم را به نادیده گرفتن آن سوق دهد ، اما اینگونه نیست. آنچه در دو ماه گذشته در سیاست آمریکا رخ داده است ، نمایانگر برهنگی شاه است. با تفاوت از داستان معروف “هانس کریستین آندرسن” که اگر در تاریخ بود ، همه از ترس از عظمت و شکوه پادشاه جرات ابراز برهنگی خود را نداشتند و سرانجام شجاعت کودک باعث سقوط پرده ها شد ، پادشاه جای خالی آمریکا تا حدودی ضعیف است. از همان ابتدا مورد تمسخر و تمسخر قرار گرفت. از ریچارد هاس ، رئیس شورای روابط خارجی ، تا کاربران شبکه های اجتماعی ، همه صریحاً اظهار داشتند که کاخ سفید در شرایطی قرار دارد که حتی دوپینگ هالیوود هم نمی تواند کاری انجام دهد.
اما چرا ما معتقدیم سیاست در آمریکا سقوط کرده است؟ در این راستا ، شاید در نظر گرفتن جایگاه هر یک از دو نامزد اصلی برای انتخاب به عنوان مقامات عالی در این کشور ، روش صحیحی برای درک این موضوع باشد.
آزادی شخصیت های برجسته جمهوری خواه – مانند سناتور یوتا میت رامنی و شخصیت اصلی حزب کالین پاول – توسط ترامپ ، علاوه بر اختلافات عمیق در حزب ، به جمهوری خواهان توانایی معرفی شخصیت سیاسی را نشان داد که آنها نیز از توانایی لازم برای در مسابقات درون حزبی به ترامپ رای داد. به عبارت دیگر ، ترامپ ، ظاهراً در حوزه سیاست ، اکنون به تنها شخصیت معتبر حزب فیل تبدیل شده است که تنها مزیت وی نسبت به رقیب دموکرات خود دموکرات نبودن او است!
این حزب که سالها به خاطر سخنرانی های آتشین روسای جمهور و آموزه های مختلفی که در سیاست خارجی وارد کرده بود ، شناخته می شد ، اکنون برای دستیابی به کرسی در دفتر بیضی کاخ سفید به یک تاجر برجسته متوسل شده است. اگر هنری کیسینجر زمانی در مورد چپاول اموال ملت ها و تأمین منافع ملی آمریکا در مناطق مختلف جهان نظریه پردازی می کرد ، اکنون نماینده جمهوری خواه نگران انتشار فیلم های غیراخلاقی خود در هتل های روسیه است.
از طرف دیگر ، در میان نامزدهای دموکرات چهره های مختلفی وجود داشت که وارد رقابت اصلی شدند: از “تولسی گبارد” به عنوان یک زن جوان نظامی تا “الیزابت وارن” به عنوان یک سیاستمدار باسابقه که همچنین به اقلیت نژادی تعلق دارد. و حتی برنی سندرز که محبوبیت خیره کننده اش در مسابقه 2016 مقامات عالی حزب را مجبور کرد به نفع هیلاری کلینتون تقلب کنند. با این حال ، در یک فرایند مدیریت شده ، جو بایدن خیلی ناگهانی وارد صحنه شد و خیلی زود توانست خود را به عنوان کاندیدای اصلی دموکرات ها در انتخابات سال 2020 معرفی کند.
این شخص بدترین گزینه در حزب دموکرات بود. اگر گابارد به دلیل سوابق نظامی خود در غرب آسیا ، می خواست واشنگتن در روابط کشورهای دیگر دخالت نکند ، و ساندرز ، به دلیل رویکرد سوسیالیستی خود ، می خواست نفوذ لابی صهیونیستی را در ایالات متحده کاهش دهد ، بایدن نماد مجموع تمام صفات ترامپ است. به گفته شورای روابط خارجی ، وضعیت کنونی در غرب آسیا اوج مستقیم سالهای طولانی حضور وی در مجلس سنای آمریکا و دولت است و وی ارتباط قوی با لابی اسرائیل در ایالات متحده دارد. در حقیقت ، بایدن باید به عنوان نمادی از تمرکزگرایی زنان و مردان مسن حزب دموکرات برای حفظ چارچوب قدیمی خود و اجازه ظهور چارچوب جدید دیده نشود. به نظر می رسد حتی پس از طغیان سال 2016 ، دموکرات ها تمایلی ندارند که سیاست خود را از چارچوب فسادی که تاکنون داشته اند ، تغییر دهند.
شاید بهترین تعبیر در این زمینه متعلق به “فرانسیس فوکویاما” باشد؛ او یک نظریه پرداز برجسته ژاپنی-آمریکایی است که در ایران به عنوان نظریه “پایان تاریخ” شناخته می شود ، وی اکنون ، 30 سال پس از ارائه این نظریه ، دستان خود را بلند کرده و روند سیاسی در ایالات متحده را به زمین افتادن توصیف کرده است. فوکویاما ، در مقاله ای که اخیراً در نسخه امور خارجه قبل از بحث انتخابات منتشر شده ، ایالات متحده را “مکانی زانو زده” خواند که فارغ از نتیجه انتخابات ، به همان طریق به ارث می رسد. این نظریه پرداز ابعاد قدرت آمریکا در دوران پس از تاجگذاری را بررسی می کند و در نهایت نتیجه می گیرد که اگر ترامپ ادامه دهد ، واشنگتن از آخرین جرقه های خود محروم خواهد شد ، اما این بدان معنا نیست که در صورت انتخاب بایدن ، قدرت به ایالات متحده بازمی گردد. وی معتقد است که میراث سالهای اخیر برای یک برنده احتمالی انتخابات یک محل زانو زدن است – درست مانند تصویری که در پرونده ترور جورج فلوید در رسانه ها فاش شد.
ظرف چند هفته برنده نهایی انتخابات ریاست جمهوری 2020 آمریکا اعلام خواهد شد ، اما نیازی به انتظار برای یافتن یک بازنده نیست. عرصه سیاسی در ایالات متحده قبلاً دستهای خود را بلند کرده است.
انتهای پیام