عمومی

زیر زمینی سازی! – باراناخبر

شیوه رسمی زندگی آن چیزی است که دولت ترویج می کند یا باید باشد. نمونه آن ظاهر تلویزیون است. بانو و بازیگری که در تلویزیون می بینیم و ما را به حقیقت دعوت می کند نمادی از سبک زندگی رسمی است و عکس های مهمانی ها و سفرهای خارج از کشور نمادی از زندگی معمولی آن فرد است. این مسئله جای دیگری حل شده است و هیچکس انتظار ندارد آنتونی کوئین در زندگی شخصی خود حمزه باشد. اما در اینجا ما با سرگردانی در درون مردم و ایدئولوژیک کردن همه چیز، پاپاراتزی را تبلیغ می کنیم.

با افزایش تناقضات سبک زندگی رسمی و عرفی (یعنی اگر به آن صفر و یک نگاه کنیم)، نتایج زیر به دست می‌آید:
2- رذایل اخلاقی مانند ریا، نفاق، دروغ، قاچاق انسان و… اضافه می شود. این رذیله ها انسان گرایی و ذلت را جایگزین انسان می کند.
2- دامنه اضطراب ها را افزایش می دهد. مانند ترس، نگرانی برای تشخیص رفتارهای معمولی و …
2. در رابطه دولت و مردم، جاسوسی و خرید این اثر توسط پلیس مخفی در یک رابطه هم افزایی، به طور تصاعدی (نه پیشروی حسابی و هندسی) و البته بخش قابل توجهی از بودجه عمومی افزایش می یابد. صرف آن می شود و مدام در حال افزایش است.
4- این دو سبک زندگی به جای اینکه در یک طیف همراه شوند، به تضاد بی نظیری تبدیل می شوند. با این دو قطبی شدن که جنبه ایدئولوژیک هم دارد، اولاً خشونت اجتماعی اضافه می شود و ثانیاً هر رفتاری که برخاسته از سبک زندگی معمول باشد به نشانه اعتراض به حکومت تعبیر می شود. نقل شده است که در اوایل انقلاب عده ای با فشار امام راحل سعی کردند سیگار را ترک کنند اما امام با ذکاوت از آنها اطاعت نکردند. در مورد آن فکر کنید؛ هرکس ته سیگاری داشت نماد سرنگونی و مخالفت جمهوری اسلامی بود!
5- تضاد این دو منجر به ایجاد و توسعه سبک زندگی زیرزمینی می شود. وقتی چیزی که اساساً زیرزمینی نیست، اما جایی برای وقوع یا تخلیه ندارد، به زیرزمینی می رود، به این معنی است که ما همه خطرات فردی و اجتماعی پدیده زیرزمینی را پذیرفته ایم. کم کم کار به جایی می رسد که شهری، شاید بزرگتر از شهری که ما در آن زندگی می کنیم، زیر پایمان است و بیشتر مردم کوچه پس کوچه هایش را می شناسند، اما ما از آن بی خبریم.
6- مهاجرت نخبگان و جوانان (یعنی جمعیت با کیفیت) در حال تشدید است. تجربه نشان داده است که در مهاجرت، مسائل اجتماعی مؤثرتر از انگیزه های اقتصادی است. دیوار برلین حدود بیست سال پس از تجزیه آلمان توسط شرقی ها ساخته شد. دلیل اصلی آن نه جداسازی ایدئولوژیک یا ضرورت های جنگ سرد، بلکه رویارویی حاکمان آلمان شرقی با این پدیده بود که یک ششم جمعیت کشورشان، عمدتاً جوان و حرفه ای، به غرب رفته و چاره ای جز این نداشتند. این کار را انجام دهید. برای ساختن یک دیوار!
2. مهاجرت نه تنها مهاجرت نیروی کار – که قطعا سرمایه اصلی است – بلکه مهاجرت سرمایه نیز هست. در این مرحله و به دلیل تأثیر عوامل دیگر، صفر شدن سرمایه گذاری خارجی و انزوا نیز وجود دارد.
2. روز به روز بیشتر از منابع کشور صرف تولید محتوا یا رفتارها و پروژه های تبلیغاتی می شود که این شکاف و دوقطبی شدن را بیشتر می کند. مطمئناً این نان برای پروژه دانشجویی حرفه ای است – که برخی از آنها اعتقاد چندانی به گفتمان رسمی ندارند – اما آیا برای کشور هم آب می شود؟

هر یک از عوامل فوق در رفتار هم افزایی به رشد سایر عوامل کمک می کند. در مکانیک به این پدیده شتاب می گویند که با افزایش سرعت متفاوت است. فروپاشی اجتماعی، سیاسی یا ساختاری دقیقاً در این فرآیند رخ می دهد. در سرعت ثابت (شتاب صفر) و حتی افزایش (شتاب ثابت) فرمان در دست راننده است، اما در شتاب افزایش یافته کنترل از دست او حتی دیرتر و البته در شرایط زندگی خارج می شود. ! او باور نمی کند که چقدر سریع چنین اتفاقاتی رخ داده است.

در اوایل انقلاب، سبک زندگی رسمی درصد بسیار بالایی از این طیف بود و تقریباً همه مردم همسو با گفتمان رسمی انقلاب و دفاع مقدس بودند. تقریبا هیچ سبک زیرزمینی وجود نداشت. کم کم با پیدایش سبک سنتی در میانه طیف (مثلاً استاپ ویدیویی) سبک رسمی پیش رفت و هر روز با ظهور پدیده ها یا ماجراهای جدید از سهم آن کاسته می شود. خود مردم تا حدودی این همزیستی را حل کرده اند به شرطی که دخالت دولت و مرزبندی افراطیون به حداقل برسد.
طرف نماز می خواند، گاهی نه، عفیف است اما موهایش نمایان است، در تشییع جنازه باشکوه حاج قاسم شرکت می کند و در همان حال به آهنگی که می گوید گوش می دهد; چه اصراری داریم بگوییم او از ما نیست؟! حتی نماز هم نمی خواند (شاید با رعایت عملکرد ما)، او هم بی حجاب است، اما در شب های قدر قرآن می خواند، وطن پرست هم است، می خواهد زندگی کند، دوست دارد مشارکت خود را نشان دهد. یعنی حمایت او از نظام انتخاباتی، اما با خواندن کسری نظرسنجی چاره ای جز مشارکت برای ما باقی نمی گذارد. چرا؟ آیا سیره رهبری و مکتب به گفته ایشان حاج قاسمی همین است؟

حکمت حکمرانی ایجاب می‌کند که این طیف سه‌گانه دائماً تحت نظارت باشد و سیاست‌های مناسب اعمال شود. از جمله مقررات، مقررات زدایی، مشوق ها و محدودیت ها. سکوت و اندوه نیز از ابزارهای سیاست هستند که معمولاً آنها را نادیده می گیریم. مهد مدیریت استراتژیک دقیقاً در این نقطه نهفته است: نظارت مستمر محیطی. در عین حال، سیاست گذاری را نباید به کوته فکران، سخنوران، نمایشنامه نویسان و بیگانگان واگذار کرد تا مهم را از مهم تشخیص دهند.
درک درست مدیریت این طیف از متلاشی شدن جامعه جلوگیری می کند. گفته می شود مهمترین مؤلفه امنیت ملی انسجام اجتماعی (ملی) است. این مولفه بیش از سایر مولفه ها مانند سلاح، آمادگی رزمی، موقعیت ژئوپلیتیک، توان دفاعی، سرانه و … اهمیت دارد. چرا باید کار به جایی برسد که مردم اروپای شرقی یا عراق و لیبی از چتربازان نظامی خارجی استقبال کنند؟ یعنی نژاد ملی نداشتند؟

2323

دکمه بازگشت به بالا