تا همین امروز هم کسانی هستند که در مقابل کنشگران مدافع محیط زیست آنها را به تنزهطلبی و عدم درک شرایط عینی و پرداختن به امری لوکس و غیر لازم متهم میکنند. افرادی که طبیعت و محیط زیست را در مسیر توسعه و رفاهی خیالی قربانی میکنند فقط در کشور ما پیدا نمیشوند. در اروپا و امریکا هم فراوان هستند. ترامپ و دار و دستهاش از جمله طرفداران نابودی محیط زیست به قیمت توسعه هستند. این افراد گمان میکنند که مثلا خشک کردن یک دریاچه و تالاب در ازای کسب درآمد از چاه نفت و گاز، میتواند به رونق اقتصادی و ایجاد شغل و پیشرفت و توسعه مدد کند. در اروپا هم اگر قوانین سختگیرانه اتحادیه وضع نمیشد، گروههایی بودند که دست در دست سرمایهداران بیمسوولیت و بیوجدان به نابودی طبیعت و محیط زیست دست میزدند.
تابستان گرم امسال و خشک شدن دریاچهها و تالابها در کشور ما طلیعه زنجیرهای از فجایع خانمانبرانداز زیستمحیطی است. حفر چاههای عمیق که به نابودی سفرههای چند میلیون ساله دشتهای ایران انجامید برای دوره کوتاهی ما را از واردات گندم بینیاز ساخت، اما آن دشتها را برای همیشه تبدیل به شورهزارهایی کرد که دیگر هرگز بذر حیات در آنها نخواهد رویید. این نمونهای واضح از توسعهطلبی بدون توجه به محیط زیست است. توسعه لق و بیمنطق و بیبرنامه، توسعهای که نتیجهاش خشکی بختگان و هورالعظیم و دریاچه ارومیه و دریای کاسپی است. سهراب سپهری شاعر و نقاشی که این روزها نامش با حراج تهران و تابلوهای چند میلیاردی ثروتمندان گره خورده، شعر زیبایی دارد: «.. و نخواهیم مگس از سر انگشت طبیعت بپرد/ و نخواهیم پلنگ از در خلقت برود بیرون/ و بدانیم اگر کرم نبود زندگی چیزی کم داشت…»
امروز همه میدانیم که تمامی اجزای جهان هر یک به کاری و به ایفای نقشی در نظام هستی مشغول هستند که مستقیما بر زندگی ما تاثیر میگذارند. از باکتریها و تک یاختهایهای ته یک مرداب تا پرندگانی که در اوج آسمان سیر میکنند. همه آنها به اندازه ما از این زمین خداداده سهم و حقی دارند. بشر به حکم دست بالاتری که به واسطه عقل و علمش پیدا کرده به تصرف عدوانی سهم دیگر مالکان این ملک مشاع – زمین – دست زده است و در این راه نه تنها زندگی میلیونها گونه را به خطر انداخته یا آنها را از صحنه گیتی حذف کرده، بلکه به نوع خود هم رحمی نکرده و نمیکند و با آلودن طبیعت و دست بردن در نظامی که طی چند میلیون سال و براساس واقعیات زمین شکل گرفته قصد دارد طبیعت را به پول و رفاه تبدیل کند. زهی خیال باطل! مثلا سدهای احداثی روی حوضه آبریز دریاچه ارومیه نه تنها به سبزی و کشت و کار در آن ناحیه کمکی نکرده، بلکه در مدتی کوتاه تمامی منطقه را اسیر بادهای شور و گرد و خاکی بیپایان خواهد کرد. تبعات این خشکی عظیمتر و تلختر از فاجعهای خواهد شد که بر دریاچه آرال رفت.
خشکیدن دریاچه آرال به سبب دستکاری در منابع آبی آن و قطع حقابهاش واقع شد. سودای کشاورزی پر رونق در آن ناحیه باعث شد حکومت سوسیالیستی شوروی، طرحی نابخردانه به اجرا درآورد که در کوتاهمدت دریاچهای که زمانی یکی از چهار دریاچه بزرگ جهان بود طی چند دهه به شورهزار تبدیل شود. دریاچه آرال که نام تاریخی آن دریای خوارزم است، قربانی سیاستهای توسعهای دولت اتحاد جماهیر شوروی شد. این فاجعه به علت نبود اطلاعرسانی و خفقان شدید حاکم بر آن کشور در دهه ۱۹۶۰، سر و صدایی به پا نکرد، اما سبب نابودی زندگی میلیونها نفر، مهاجرتهای عظیم و تغییر اقلیم یک منطقه ساحلی به اقلیمی خشک و بیابانی و شورهزار شد.
نمونههای دیگر این تجربه تلخ را میتوانیم در کشور خودمان و ظرف همین سه دهه گذشته به عیان ببینیم. آنچه بر سر بختگان و هورالعظیم و ارومیه رفته است بر سر هزاران تالاب و آبگیر کوچک و بزرگ دیگر هم رفته است. هامون هم قربانی سیاست توسعهای افغانستان، غرضورزی دشمنان و رقبا و صد البته ضعف دستگاه دیپلماسی ماست. امسال تابستان، فقط گوشهای از بلایایی که در راه هستند به چشم ما آمد، داغی هوا و کمآبی و بیبرقی. مسوولان محترم! فریفته بارشهای اتفاقی و پراکنده و بیحاصل نشوید، نه اقلیمی عوض میشود و نه ایران اروپا و نه اروپا ایران. هنوز هم میتوانیم با بسیج ملی امکانات تبعات بلایی را که در راه است و فعلا فقط طلیعهاش را دیدهایم، کمتر کنیم. راستگویی و راستکرداری مسوولان و پرهیز از کتمان حقیقت و قبول خطاها نخستین و مهمترین گام برای مقابله ملی با آسیبهای در راه است.