از جهت قانون طبیعت نیز چنین است که از ابتدای خلقت همیشه بر اساس فطرت خدادادی، مردان به دنبال ازدواج با زنان و به خواستگاری آنان میرفتند. به تعبیر دیگر: مردان طالب و زنان مطلوب بودند، از این رو حق طلاق به کسی داده میشود که به دنبال عقد ازدواج رفته است. در صورتی حق طلاق با مرد است که در ضمن عقد ازدواج، حق توکیل در طلاق به زن واگذار نشده باشد. اگر در ضمن عقد ازدواج، مرد و زن توافق کنند زن در صورتی که لازم بداند یا در صورتی که مرد دچار عارضهای شود، از جانب مرد وکیل باشد که خود را مطلّقه کند، زن نیز حق طلاق خواهد داشت.
در قانون مدنی جمهوری اسلامی آمده است: “طرفین عقد ازدواج میتوانند هر شرطی را که مخالف با مقتضای عقد مزبور نباشد، در ضمن عقد ازدواج یا عقد لازم دیگر بنمایند، که خود را مطلّقه نماید”. (ماده 1119)
بنابراین از نظر فقهی و از نظر قانون مدنی ایران، گرچه حق طلاق به صورت یک حق طبیعی برای مرد است، ولی به صورت یک حقّ قراردادی و تفویضی میتواند به زن واگذار شود.
در مواردی نیز حاکم شرع میتواند زنی را مطلّقه کند و آن در مواردی است که مرد نه به وظائف زوجیت عمل میکند و نه زن را طلاق میدهد. حاکم شرع زوج را احضار میکند و به او تکلیف میکند که زنش را طلاق دهد. اگر طلاق نداد، حاکم طلاق میدهد.
امام صادق(ع) فرمود:
“هر کس زنی دارد و او را نمیپوشاند و نفقه وی را نمیپردازد، بر پیشوای مسلمانان لازم است آنها را به وسیله طلاق از یکدیگر جدا کند”.(1)
بنابراین اسلام در مورد حق طلاق این نظریه را میپذیرد که راه طلاق برای زن باز است. وی میتواند ضمن عقد نکاح شرط وکالت بر طلاق بکند. نیز میتواند به حاکم شرع برای طلاق گرفتن در صورت خودداری شوهر مراجعه کند.(2)
دریافت مشاوره از یک وکیل خانواده تهران می تواند بسیار مفید باشد. در این صورت شما می توانید از چالش ها و ظرفیت های قانونی برای احقاق حقوق خود پیش از مطرح کردن دعاوی مطلع شوید. دریافت مشاوره حقوقی از وکیل خانواده خانم یا آقا، تنها محدود به وقوع دادخواست در دادگاه ها نیست. بلکه شما می توانید برای آگاهی از حقوق خود در موضوعات مختلف مانند آشنایی با کلیه دعاوی خانواده ها، نحوه مطالبه مهریه، مشاوره در خصوص حقوق ضمن عقد و نیز طلاق و غیره نیز اقدام کنید
چرا حق طلاق به صورت مطلق به زنان داده نشده است؟
در فلسفه احکام اسلام، کانون خانواده و هر چه موجب استحکام آن شود، دارای اهمیت و ارزش بوده و هر چه موجب از بین رفتن آن شود، مطرود و منفور است.
اصل اولیه در اسلام، حفظ کانون خانواده است، مگر آن که مفسده حفظ آن بیشتر از مصلحت آن باشد، به همین جهت طلاق به عنوان آخرین راه حل که مبغوض نزد خدا است، تشریع شده است.
حال که اصل اولیه حفظ کانون خانواده است، باید طلاق در حداقل موارد اجرا شود و تا جایی که امکان دارد، نباید این امر صورت نگیرد.
با توجه به این مسئله اسلام حق طلاق را به دلایل متعدد، به طور مطلق در اختیار زن قرار نداده است، زیرا اوّلاً در بسیاری از موارد که زن، رضایت از شوهر ندارد، کانون خانواده میتواند همچنان استحکام یافته و برقرار بماند و عدم رضایت زن به رضایت تبدیل شود.
توضیح: حیات خانوادگی به علاقه طرفین وابسته است، اما روانشناسی زن و مرد در این جهت متفاوت است. طبیعت، علائق زوجین را به این صورت قرار داده که زن پاسخ دهنده احساسات مرد باشد. علاقه و محبت پایدار زن، به صورت واکنش به علاقه و احترام مرد به زن است.
خداوند کلید محبت را در اختیار مرد قرار داده، او است که اگر زن را دوست بدارد و نسبت به او وفادار بماند، زن نیز او را دوست میدارد و نسبت به او وفادار میماند. چون وفاداری زن بیشتر از مرد است، بی وفایی زن عکسالعمل بی وفایی مرد است.
خداوند کلید فسخ ازدواج را به دست مرد داده، یعنی مرد با بیعلاقگی و بیوفایی نسبت به زن، او را سرد و بی علاقه میکند، برخلاف زن که بیعلاقگی اگر از او شروع شود، معمولاً تأثیر چندانی در علاقه مرد ندارد. از این رو معمولاً بیعلاقگی مرد منجر به بی علاقگی طرفین میشود، ولی بی علاقگی زن لوزماً منجر به بیعلاقگی طرفین نمیشود. سردی و خاموشی علاقه مرد مساوی است با مرگ ازدواج و پایان حیات خانوادگی. اما سردی و خاموشی زن به مرد، آن را به صورت بیماری نیمه جان در میآورد که امید بهبود و شفا دارد. حال اگر بی علاقگی از طرف زن شروع شود، برای مرد اهانت نیست که زنِ محبوب خود را به زور قانون نگه دارد، تا تدریجاً او را رام کند، ولی برای زن اهانت و غیر قابل تحمل است که برای حفظ حامی خود به زور و اجبار قانون متوسل شود، یعنی به زور شوهر خود را نگه دارد.
این مطلب در صورتی است که علت بیعلاقگی زن، فساد اخلاق و ستمگری مرد نباشد، ولی اگر مرد، ستمگری را آغاز کند، در نتیجه زن به مردش بی علاقه شود، مطلب دیگری است.
به هر حال تفاوت زن و مرد در این است که مرد به زن نیازمند است و زن به قلب مرد.(3)
هم چنین از جهت رنجش و ناراحتی، زنان زودتر از مردان رنجور و ناراحت میشوند و صبر و تحمل آنان کمتر از مردان است، اما پس از مدتی رنجوری برطرف میشود. حال اگر حق طلاق به زنان داده میشد، چه بسا فوراً به طلاق رو آورند.
پاسخ اجمالی:
در فقه اسلامی اختیار «طلاق» در دست مرد است؛ اما برخی از روشنفکرنمایان معتقدند اسلام با این حکم شأن زن را پایین تر از مرد قرار داده؛ زیرا زمام او را به دست مرد سپرده است. در پاسخ می توان گفت: در صورتی که مرد محبت زن را در دل نداشته باشد، با کوچک ترین مشکلی درصدد انتقام برمی آید، لذا شرع طلاق را به وی سپرده تا با امری فاسد از افسد جلوگیری کند. اما در مقابل عاطفه زن سبب تصمیم گیری های عجولانه می شود، لذا اختیار طلاق از سوی زن سبب می شود با آینده و موقعیت خود بازی کند اما مرد عقلش بر عاطفه اش غلبه دارد.
پاسخ تفصیلی:
در فقه اسلامی به اثبات رسیده که اختیار طلاق به دست مرد است جز در مواردی خاص. اما برخی از روشنفکرنمایان، این حکم شرع را منافی با حقوق زن دانسته اند و می گویند: اسلام شأن زن را پایین تر از مرد قرار داده و به همین جهت است که زمام او را به دست مرد سپرده است.
برای پاسخ به این شبهه و تبیین مسأله به چند مقدمه اشاره می کنیم:
1- اسلام به طلاق به عنوان علاج یک مشکلی نگاه می کند که راهی برای علاج آن به جز طلاق نیست، و در غیر این صورت طلاق امری مبغوض به حساب آمده و شارع مقدس شدیداً از آن نهی کرده است.
2- شکی نیست که طلاق همانند نکاح یک ضرورت اجتماعی به حساب می آید؛ زیرا گاهی کانون خانواده به صورت جهنمی می شود که طاقت ادامه آن برای زن و مرد یا یکی از آن دو مقدور نیست، لذا طلاق تنها راه خلاصی زن و مرد به حساب می آید.
3- حقیقت طلاق عبارت است از باز کردن میثاق و عهدی که با ازدواج برای مرد و زن حاصل شده بود.
4 – در شرع مقدس حقوقی برای زن مطلّقه قرار داده شده است که باید مرد به او بپردازد؛ از قبیل:
الف) پرداخت تمام مهریه در صورت دخول و نصف آن در صورت عدم دخول.
ب) استحقاق نفقه تا مادامی که در عدّه است، در صورتی که طلاق او رجعی باشد.
ج) حق مسکن داشتن تا مادامی که در عدّه است، و طلاق او رجعی باشد.
د) احقّیت مادر به شیر دادن فرزندش از دیگران.
ه) استحقاق مادر بر حضانت فرزند تا مدتی.
و) عدم جواز محرومیت زن از اولادش، حتی بعد از انقضای مدت حضانت.
ز) در صورتی که شوهرش در زمان عدّه زن بمیرد، زن از او ارث می برد.
5- مرد اگر از زنش کراهت دارد و او را دوست ندارد بسیار دشوار به نظر می رسد که بتوان او را مجبور به محبت و رغبت به زنش نمود.
با ذکر این مقدمات به پاسخ از اصل سؤال می پردازیم:
اولاً: مرد از آنجا که عاطفه کمتری نسبت به زن دارد، لذا در صورتی که محبت زن را در دل نداشته باشد با کوچک ترین مشکلی درصدد انتقام برمی آید که اگر راه را بر او ببندیم دست به خشونت و جنایت می زند، لذا شرع مقدس در این مورد امر طلاق را به دست او داده تا با امری فاسد از افسد جلوگیری شود. و این در حالی است که زن به جهات مختلف، قدرت و تحمّلش در این مسأله بیشتر است. او گاهی آینده خود را می بیند که بی سرپرست خواهد شد، و گاهی فرزندان خود را مشاهده می کند و لذا سپردن طلاق به دستش ضرورتی ندارد.
ثانیاً: زن از آنجا که موجودی عاطفی است و لذا سریع تصمیم گیری می کند، و در برخی موارد نیز زود از تصمیم خود پشیمان می گردد و لذا اگر شارع طلاق را به دست او قرار دهد، سریع با آینده و موقعیت خود بازی می کند و این درست بر خلاف ویژگی مرد است که آینده نگر بوده و عقلش بر عاطفه اش غلبه دارد.