موضوع حجاب یکی از مسألههای پرمناقشه در میان عالمان اسلامی است. در قرآن مجید پنج مورد اشاره به این موضوع داریم: آیهی ۳۱ سورهی نور که زنان را از خودنمایی برحذر میدارد و آیههای ۳۲ و ۳۳ و ۵۳ و ۵۹ از سورهی احزاب که سه موردِ نخست آن صراحتا خطاب به یا دربارهی زنان پیامبر اکرم(ص) است و نه خطاب به همگان. آیهی ۵۹ خطاب به پیامبر است که میفرماید “به همسرانت و دخترانت و همسران کسانی که مؤمن هستند بگو: چادرهایشان را بر خود فرو پوشند تا شناخته شوند”. پیدا است که مضمون آیه ناظر بر آن بوده است که زنان مؤمن از زنان دیگری که مردانی بهخاطر هوسبازی به آنان نظر میانداختند، متمایز شوند.
در همهی این آیههای مبارک، ماهیت کلام از نوع نصیحت است و هیچگونه تهدید به مجازات دنیوی یا اخروی در آنها نیست. حتما دلیل این امر، آن است که توصیه به رعایت حجاب مانند بسیاری از امور دیگر مربوط به رابطهی فرد با خداوند است و نه رابطهی حقوقی – مالی افراد و نهادهای اجتماع با هم. در قرآن مجید، حکمهای مربوط به امور اجتماعی صراحت دارند، چرا که دین مبین اسلام توجه خاص به حقوق مردم (حقالناس) دارد و حقالله میتواند مشمول رحمت خداوندی شود. برای مثال در موضوعی مانند سرقت که در آن حقی از مردم زیر پا گذاشته میشود، آشکارا صفت یا فعلهایی از باب تحریم به کار رفته و برای خاطیان، مجازات هم تعیین شده است.
همچنین در مورد فعلهای حرام مانند ربا و زنا بهصراحت واژگان تحریم به کار رفته است. اما در مورد حجاب چنین نیست؛ به همین دلیل در طول تاریخ بهندرت دیدهایم که از سوی حکومتها برای بیحجابی مجازات تعیین شده باشد، گو این که سنتهای کهن ایجاب میکرده که گونههایی از تنپوش بلند و سربند بر تن و سر زنان باشد، چنان که برای مردان هم سرِ برهنه شایسته شمرده نمیشده است. در واقع حجاب، در اسلام و بسیاری از فرهنگها و دورههای تاریخی، نشان امتیاز بوده و از اینرو میتوان گفت که اجبار به حجاب، استخفاف آن است.
قرآن مجید نهتنها زنان غیرمؤمن، بلکه حتی زنان مؤمنِ مسن را از شمول کسانی که حجاب برایشان توصیه شده، خارج میداند (سورهی نور، آیهی۶۰). با وجود این بدیهیات، بهراستی درکناشدنی است که چرا یک نحلهی فکری اصرار دارد دین اسلام را سختگیر نشان دهد و با وجود تأکید قانون اساسی جمهوری اسلامی (در بخش مقدمه) بر “ارزش و کرامت والاتر” زن، یک قانون دیگر با انبوهی از مجازاتهای سنگین و سلب حقوق بر ضد زنان وضع کند! آیا این، برای قدرتنمایی و به کرسی نشاندن عقیدهی خود نیست؟
به نظر میرسد که شماری از مدیران و سیاستمداران کشور ما، بهجای آن که مشکلگشا باشند، غالبا چنان رفتار میکنند که مشکلات کوچک به معضلهای چندوجهی و سختجان بدل شوند! موضوع حجاب از این دسته امور است که نابجا به یک معضل پیچیده بدل شده و سالها است که توان و سرمایهی زیادی از حکومت و مردم صرف آن میشود. برعکس، در امر حفاظت از محیط زیست یعنی آب و خاک و هوای کشور که حیاتیترین عنصرهای زندگی هستند، نیروی کاری و توان بسیار ناچیزی به کار میرود که اصلا قابل قیاس با هزینههای اجتماعی و مادی برخورد با “بدحجابی” نیست. همین کم مایه گذاشتن برای برخوردهای قانونی، در موضوعهایی مانند اختلاس و فساد اداری و زمینخواری که بهشدت آسیبرسان به بستر زیست کشور هستند نیز به چشم میخورد. واقعیت این است که اگر درصد اندکی از این همه نیروی انسانی و بودجه که صرف موضوع حجاب و صرف نهادهای پرشمار تبلیغ شعائر و… میشود به مبارزه با فساد و به حفاظت از طبیعت کشور شود، حکومت قدرت و اعتبار بیشتری خواهد یافت.
اجبار به حجاب، آن هم برای همگان حتی پیرزنان و غیرمؤمنان و بیگانگانی که برای گردش و کارهای دیگر به کشور ما میآیند، اثرات غیرمستقیم و منفی دیگری هم بر محیط زیست دارد. این کار سبب مهاجرت گروههای بیشماری از تحصیلکردگان و صاحبان سرمایه به خارج از کشور میشود و از سوی دیگر موجب کاهش ورود گردشگران و متخصصان خارجی میشود. نتیجهی اینها افزایش فقر مالی و کمبود نیروهای کارآمد است که سبب فشار بر منابع طبیعی برای کسب درآمد و در نتیجه موجب تخریب محیط زیست میشود. تجربهی زیستهی خودم حاکی از آن است که در چهار دههی گذشته، میل به مهاجرت در میان دوستان و نزدیکانم بیشتر با اصرار از سوی زن، مادر و دختر خانواده شروع شده که یک انگیزهی برجستهی آنان، نارضایتی از اجبار به الگوی تحمیلیِ پوشش بوده است.
نهتنها نظرسنجیهای غیررسمی، بلکه مطمئنم که آمارگیری دستگاههای دولتی (که فاش نشدهاند) هم حکایت از آن دارد که بیشتر ایرانیان، بهویژه خانوادههای مؤمن، ضمن اعتقاد به مبانی اسلام با اجباری کردن حجاب مخالفاند. در یکی دو سال اخیر هم که سختگیری حکومت در زمینهی حجاب کمتر از دههی شصت شده و عدهای از زنان از الگوی رسمی حجاب پیروی نمیکنند، در کوچه و خیابان و کوه و دشت هیچ افزایش تعرض به زنان یا فساد یا نگاههای هوسبازانه که ناشی از “تبرج” باشد، احساس نمیشود و مردان و زنان عادی جامعه بهسادگی با قضیه کنار آمدهاند.
اگر لایحهی حجاب بدل به قانون شود به احتمال زیاد دو وضعیت رخ خواهد داد: نخست این که اجرای سختگیرانهی آن در اوایل کار یا بعدا در بعضی موقعیتها، یک نارضایتی به نارضایتیهای انباشته عمیق مردم ( ناشی از وضعیت خراب معیشتی، فساد فراگیر، بیارزش شدن پول ملی، معضل آب، کمارزش شدن گذرنامهی ملی، و…) خواهد افزود. دوم این که مانند انبوهی از قانونهای موضوعه در چند دههی اخیر که با روح و عرف جامعه بیگانه بودهاند، قابلیت اجرا (یا اجرای کامل) نخواهد داشت که در این صورت به پدیدهی خطرناک “بیارجشدگی قانون” دامن خواهد زد. این پدیده که نتیجهی بیاعتمادی میان دولت و ملت و فراوانی قانونهای اجراناپذیر است، همامروز نیز در حدی بسیار فراتر از متوسط جهانی، در کشور ما شیوع دارد و یک اثر محسوس آن بیاعتنایی فراگیر به قانونها و مقررات مثبت است. برای مثال، قانونهای حفاظت و بهسازی محیط زیست، قانون حفاظت از جنگلها و مراتع، و مواد قانونی مربوط به ارزیابی زیستمحیطی، در موارد بیشمار زیر پا گذاشته میشوند یا بهاصطلاح دور زده میشوند.
در شرایطی که کشور درگیر ابرچالشهایی مانند زوال منابع آب، تخریب شدید خاک و پوشش گیاهی، ریختوپاش زباله، فساد اداری، و افزایش فقر است، ضرورت دارد بهجای صرف این همه توان سیاسی و بودجه و اعتبار ملی برای موضوع پوشش که جامعه بهصورت عرفی شکل مناسب آن را مییابد، زمان و توانی را صرف چارهاندیشی دربارهی این چالشها کنیم.
*کنشگر محیطزیست