ایران پس از کرت – باراناخبر

دریدا ساختار زمان را به گونه ای ترتیب می دهد که به جای گسترش گذشته ، رنگ و بوی آینده را به خود می گیرد. بنابراین اگر می خواهیم تصویر و تصویری از آینده داشته باشیم ، باید یک تصویر و تعریف از حال داشته باشیم و در قلب متن حاضر ، باید آینده را به عنوان یک ماما (به گفته سقراط) بسازیم. )

به گزارش باراناخبر ، محمدرضا تاجیک ، استاد دانشگاه ، در یادداشتی در این مقاله نوشت اعتماد نوشت:

“” 1. امروز ، بسیاری از مردم فضل و دانش ما به جای ارائه تاریخ فعلی خود ، با یک جهش دیالکتیکی به آینده انداخته می شدند و هر کدام تصویری از ایران پس از ایران را در خارج از کشور نقاشی می کردند. نگاهش را بکنید و سعی کنید آن را روی در و دیوار روح قرار دهید. ” روان و درک جامعه را نصب کنید. طنز تلخ داستان – مثل همیشه – این است که “آینده” چیزی غیر از “حال” و به دور از خواست بشر است ، که نقشی که ما نقاشی می کنیم نقش خودش است و نه ما – غافل از آن. طبق گفته های مولانا ، “بینایی که در آینه است نه نقش شما است و نه نقش آن آینه.” بدون تردید آینده را نمی توان شناخت مگر با اثری از آثار و نشانه های آن که در سرزمین “گذشته” و “حال” باقی مانده است. “آینده” در “گذشته” و “حال” پنهان است ، باید یافت و سپس تحقق یافت. به عبارت دیگر ، به جای پیش بینی پیش بینی انتزاعی ، تحلیلی و ذهنی آنچه در آینده اتفاق خواهد افتاد ، سعی در ارائه گزینه های جایگزین و اجرای مناسب ترین موارد دارد. بودا گفت: “ما همان کاری هستیم که می کنیم ، و آنچه را که اکنون انجام می دهیم ، انجام می دهیم.” در فرایند این آزمون ، فقط سعی نکنید آنچه را که انتظار داریم را رعایت کنید. ما باید بدانیم که کلیشه انتظارات به طور ناخودآگاه ما را به سمت جستجوی چیزهای مهم ، مهم و مهم و چگونگی تفسیر آنچه درک می شود سوق می دهد. این کلیشه ها یک سیستم ذهنی را تشکیل می دهند که پیش بینی می کند ما به طرز خاصی فکر کنیم ، تصمیم بگیریم و برنامه ریزی کنیم. باید بدانیم که نظم معنوی ما مانند یک لنز یا پرده ای است که از طریق آن به جهان نگاه می کنیم.

2- دریدا می گوید که آینده ، حال است که به خودی خود آینده است. آینده هنوز در حال آشکار شدن است. زمان کنونی ما زمان فروپاشی جهانی است ، به قول هملت و زمانی که تجربیات و آموزه های گذشته چرا چراغ آینده را می سازند – هم منسوخ و هم زمان بخشی از آینده ما. البته ، آینده آینده است ، نه فقط یک تمدید گذشته. از این رو فیلسوفانی مانند برگسون و هایدگر تلاش می کنند تا زمان دیگری را به غیر از زمان خطی شرح دهند. طبق تفکر برگسون ، هر لحظه از زمان نهفته است که می تواند بی نهایت باز شود. از نظر هایدگر ، معنای هستی با زندگی تعیین می شود. هیچ چیز از پیش تعیین شده نیست. آینده موضوعی از عدم اطمینان است. دریدا یکی از معاصران است که آینده او زمان تفکر اوست. امکان ایجاد جدید جنبه اساسی چنین نگرشی است. آینده مانند گذشته شناخته و شناخته نشده است. افکاری که قرار است افکار آینده باشند باید با ناشناخته ها سر و کار داشته باشند. سؤالات ما را به مکانهایی می کشاند که پر از شگفتی است. آینده همیشه فرا می رسد. وجود آنها طیفی است. آينده ، حالي نيست كه هنوز نيامده است. این آینده به خودی خود است. آینده هنوز در حال آشکار شدن است. در اینجا ، آینده با تفاوت نزدیکی معنی پیدا می کند. آینده بر زمان کنونی ارجحیت دارد ، همانطور که تفاوت برتری برابر است. دریدا ساختار زمان را به گونه ای ترتیب می دهد که به جای گسترش گذشته ، رنگ و بوی آینده را به خود می گیرد. بنابراین اگر می خواهیم تصویر و تصویری از آینده داشته باشیم ، باید یک تصویر و تعریف از حال داشته باشیم و در قلب متن نیز باید آینده را به عنوان یک ماما (طبق گفته سقراط) بسازیم. .

3- با توجه به این آماده سازی نظری مختصر ، نویسنده این قوانین به نوعی پیش بینی پارادوکسیکال و خود مخرب پیش بینی در مورد ایران پس از کلان اجازه می دهد و سعی می کند در دوره انتشار به حوزه نظری فوق برگردد. با نگاهی به آینده این نویسنده ، ایران پسااستعماری به طرز عجیبی مشابه شکل پیش ماکروونیک آن است: با همان چهره ، شخصیت ، اعضای خانواده ، شخصیت ، گفتار و رفتار. فردا مثل امروز و دیروز است ، بنابراین فردا و فردا و فردا تفاوت چندانی با امروز و دیروز و فردا نخواهد داشت. کورونا می آید و می رود ، بیمار می شود ، می کشد ، اقتصاد را مختل می کند ، بسیاری از افراد را بیکار می کند ، بسیاری از بحران های اجتماعی و سیاسی محلی ، سیاسی و محلی و به تبع آن شیوه زندگی ، راه ها و شخصیت های افراد و شیوه های مدیریتی آنها را ایجاد می کند. اما در مورد ایران و ایرانیان ، این “نتیجه” به زودی ناپدید می شود ، و دولت و مردم ایران کپی های اصلی و تأیید نشده باقی می مانند. یک ایرانی را می توان با تاج به دنیای دیگری انداخت ، اما هرگز از یک جهان ایرانی. کرونا را می توان به اجبار وارد بدن خود کرد ، اما اگر فرهنگ ، عادات ، روحیه و غیره خود را تغییر دهد. رسیدن به زمین ، او به زمین می افتد و دو پا دارد ، دو پا را قرض می دهد و ترجیح می دهد که فرار کند. روز بعد از عزیمت کرونا ، بسیاری از ایرانیان همچنان رسانه ای برای شایعات ، عشق به سفر در داخل شهر و حومه خواهند بود و هنوز هم نمی خواهند علاقه ای به خواندن داشته باشند. آنها همچنان بزرگترین مصرف کننده آب و برق در جهان خواهند بود. تلفن های همراه هنوز با دوستان و خانواده صحبت می کنند و با این سایت و آن سایت خزنده می شوند و بعضی اوقات آنها در اطرافشان دروغ می گویند ، هنوز آخرین کسی است که آنالیز ، برآورد و تجویز می کند و آنها چیزی از چیزی درست نمی کنند و به جای آن نقاشی می کنند. واقعیت و آنها حقیقت را به دیگران و خودشان می خورند ، هنوز هم بین زن و مرد به دور از خانواده و دوستی ، آنها بیش از یک بحران به عنوان کسالت ، تفکر ، سیاست ، دولت ، سیاست خود ، رهبری ، مدیریت خود رنج می برند. از جامعه آنها ، مدیریت آنها بسیاری از آنها هنوز دولت و دولت را از دست نمی دهند. از این تعداد بسیاری ، دولت به آنها گوش نمی دهد و طبق گفته های دولت ، وقتی به خانه می آیند و خانه را آب می کنند دیر می ماند. پس از تخریب خانه ، آنها هنوز هم انگشت خود را به یکدیگر نشان می دهند و غیره. “ویرانه” خانه های سیاسی و جناحی آنها. آنها قیام می کنند ، برخی از مدیران ، نهادها و شخصیت ها همچنان خواهند گفت “ما گفتیم ، آنها گوش نکردند” و برخی دیگر می گفتند: “هیچ کس نگفت ، و ما ناآگاه بود. ” سوسیالیسم همچنان تابع سیاست (سیاست زیستی) خواهد بود. بسیاری از مردم با دستان خود (با زبان خود) دولت را به عقب هل می دهند و آن را به جلو سوق می دهند (در عمل) و خواستار مدیریت مشکلات و خواسته های آنها و نیازهای کوچک و بزرگ آنها ، هنوز دیوانه مانند کیسه گردو و آل آنها مسائل را به صورت سیاسی ضبط می كنند و “پایان آنالیز و تجویز” را ارائه می كنند – بدون تردید “داده” و استدلال منطقی و علمی. به طور خلاصه ، جامعه ایران هنوز موزه ای باقی خواهد ماند – جایی که همه چیز مومیایی شده و همه مومیایی شده اند – حتی تماشاگران مومیایی شده.

4- این نوع رویكرد (گرچه همه پیش بینی ها به حقیقت می پیوندند) بی تردید مبتنی بر اعتماد به نفس در الگوهای موجود است: واقعیت آنجاست و ما فقط باید آن را بدانیم. شناخت مانند عکس گرفتن از چیزی است که ثابت شده و شکل دادن تصویری از آن در پرده روح. چه آن را بپذیریم و چه نخواهیم ، نوعی تاریخ گرایی و نوعی جبرگرایی تاریخی در پشت این نوع رویکرد وجود دارد. این جنبه تاریخی است که به این رویکرد اجازه می دهد تا در همه زمان ها به نقاشی آینده حمله کند و نقش و رنگ آن را به تصویر بکشد. این رویکرد همچنین مبتنی بر نوعی “هستی شناسی از پیش تعیین شده” است که از طرف دیگر “هستی شناسی” است. در اینجا ، نویسنده ممکن است این استدلال را ادامه دهد که برای فرار از اتهام تاریخ گرایی ، وی اضافه می کند: … منظور من از این امر نیست که البته انسان و جامعه ایرانی هرگز تجربه تغییر نکرده اند ، اما من می خواهم این را بگویم : ابتدا این تغییرات زیاد است. تدریجی بود و ثانیا ، لزوماً نتیجه بحران نبود. مرد ایرانی در مواجهه با یک بحران ناخوشایند و پیشگام – با روشی متناقض ، خودآگاه و خودکفا تر شد – یا خود محور و خودمحور شد. اظهارات هابرماس در مورد ایرانیان ممکن است صحیح باشد: “هویت در هنگام بحران به مشکل تبدیل می شود.” بنابراین ، وقتی ابر ، باد ، مه ، خورشید و هوا ایجاد شد تا تحول عمیقی در وضعیت ایرانیان ، خسته و درمانده ایجاد شود ، آنها این وظیفه را به سمت ماه و نسیم واگذار می کنند و من نگذار باران ببارد. تاریخ ایران می گوید ایرانیان قومی هستند که در مواجهه با بحران سرسخت تر می شوند و به جای اینکه امید گمشده خود را به نقد اشکال جدید زندگی اجتماعی تبدیل کنند ، به نوعی یک نفرت شبه بدبخت از جهان و تغییر پدیده ها و بحران ها را تجربه کنید. آن حتی اگر یک اتفاق (چه انسانی و چه غیر انسانی) به ناچار باعث شده است که او حال و هوای خود را تغییر دهد ، این تغییر و تغییر تاکتیکی بخشی از ماهیت و هویت این مرد بوده و در نهایت به عنوان کلمه نهایی (نتیجه) تعریف می شود: در با توجه به این ، می خواهم بگویم که من شک ندارم که ایرانی ها “به شکست کرونا می دهند” ، اما این که در آنچه هستند ، پایدار هستند. کورونا باید در ایجاد شخصیت ، فرهنگ ، روانشناسی و غیره بسیار زحمتکش ، صبور و صبور باشد. از اینکه بتوانند در مردم ایران نفوذ کنند و باعث ایجاد تغییر و تحول شوند. علاوه بر این ، چند جمله متعالیه وجود دارد که در جمله اول خود به شرایط درونی و الزامات و پیامدهای آنها توجه می کنند. در اینجا ، سؤال آینده هنوز یک سؤال نماینده از این است که آیا ایران پس از استعمار سوء تفاهم یا سوء تفاهم است. این رویکرد ما را بر آن می دارد تا بر آشفتگی کثرت گرایی و احتمال جامعه ایران و منطق «عزم چند جانبه» غلبه کنیم و سرانجام درگیر نوعی تعالی ، فراملی گرایی و دوراندیشی مثبت شویم.

5- به عنوان حرف آخر ، آنچه گفتم این است که درباره آینده و ایران پس از استعمار فکر کنیم (یا آن را بگویم: “ایران در راه است”) یک چیز بسیار ضروری و اجتناب ناپذیر است ، اما با سه شرط: اول ، اجتناب از موقعیت. و جایگاه “متخصص کل” و گفتگوی نیمه صمیمانه در مورد ایران پس از استعمار ، دو نفر دیگر ، درباره حال و بیان حال فرد فکر می کنند. سه نفر دیگر در حال تلاش برای ساختن و پرداخت هزینه های موجود در زمان حال هستند. بنابراین ، من از خردمندان کشور من ، که در این شرایط شرایط فروپاشی اجاق گاز ، دعوت می کنم به این سؤال “چگونه ایران به ایران می رود؟” به این سؤال فکر کنید (و پاسخ دهید): “ایرانی پس از ایران چگونه باید باشد؟” و “مسئولیت من به عنوان بازپرس چیست؟”

انتهای پیام

دکمه بازگشت به بالا