البته در روزهای اخیر صحبت های زیادی درباره شخصیت او مطرح شده است و این بحث ها در روزهای آینده ادامه خواهد داشت که بسیار ارزشمند است. اما آنچه می گویم می تواند به طرق مختلف باشد. پروفسور حکیمی در سه زمینه از نظر دوره های سمینار و معرفی معارف اسلامی بسیار کار کرده بود و متخصص بود. یکی در زمینه فقه و اصول بود که حدود 10 سال در دوره های خارجی استادان بزرگی مانند آیت الله میلان شرکت کرده بود و در این زمینه ها متخصص شده بود. حوزه دوم حوزه الهیات بود که در بحث های الهیاتی نیز تبحر داشت. حوزه سوم حدیث بود. وی در سه زمینه دانشمند و اندیشمند بود و مباحث کتبی نیز داشت.
امتیاز استاد حکیمی چیست؟
اما وی در هیچ یک از این سه محور شخصیتی تأثیرگذار در زمینه های علمی نبوده و نیست. نه شخصیت حقوقی او به سبک فقهاست و نه شخصیت کلامی و حدیثی او. استاد حکیمی در این جنبه ها ممتاز نیست و البته نه اینکه در این جنبه ها کار نکرده یا آثار ارزشمندی از خود به جای گذاشته است. در همان درس مدرسه تقسیم ، که اثری به همین نام نوشته اند ، و این اصطلاح نیز یکی از اختراعات آنها است ، آنها یک منبع قوی برای فرقه تقسیم هستند ، که می توان با شواهد مختلف که می توان از آنها جمع آوری کرد ادعا کرد. کتابها و سنتها یا نظرات اندیشمندان اسلامی اما از این نظر ، این اختراع استاد حکیم نیست ، بلکه سخنان و افکار اساتید آنها است که اثری ارزشمند است.
اما مزیت منحصر به فرد این استاد چیست؟ تصور من این است که ما نباید استاد حکیم را از نسل فقها ، محدثان و متکلمان در نظر بگیریم و نباید ریشه های فکری وی را با این جریانات گرچه با این که در این علوم تبحر دارند ، مرتبط کنیم. او کودکی با ماهیت متفاوت است و ذهنش به زمین دیگری رسیده است ، و به طور اتفاقی ، مزیت بزرگ حکیم به این جنبه مربوط می شود ، و آن این است که ما باید اصل و نسب او را در مسیر اصلاح طلبان دینی جستجو کنیم. افرادی مانند سید جمال الدین اسدآبادی که دغدغه اصلاح اندیشه دینی را داشتند ، وضعیت جامعه اسلامی را مشاهده کردند و به دنبال اصلاح زندگی مسلمانان بودند. استاد حکیمی دغدغه اصلی این موضوع بود و من آن را در این زمینه عالی می دانم.
دو اعتراض که حکیم در بین مسلمانان دید
ما در این دوره تعداد کمی از علما و اندیشمندان اسلامی نداریم ، اما اندیشه ورزان کمتری با دغدغه های استاد حکیمی داریم. بنابراین ، این امتیاز باید در نظر گرفته شود. هک بدون دو اعتراض در بین مسلمانان ؛ نخست ، او معتقد بود که مسلمانان از تفکر ناب اسلامی فاصله گرفته اند. اندیشه اسلامی یا معنای مسلمانان آمیزه ای از اسلام و غیراسلام است و عناصر اندیشه غیر اسلامی در میان مسلمانان به عنوان اسلام شناخته می شوند و باید به اسلام واقعی تبدیل شوند. کتابی که او در دهه های آخر عمر خود گذراند ، الحیات ، با این فکر نوشته شد که باید به کتاب و سنت بازگردیم و ببینیم کتاب و سنت درباره انسان و زندگی انسان چه می گوید.
اما حکیم فقط متفکری نبود که در کتابها سرگردان شده و به مفاهیم ذهنی می پردازد. حکیم همچنین یک متفکر اجتماعی بود و شما وضعیت جامعه را می بینید و او معتقد بود که جامعه ما ظاهراً اسلامی است اما ما عملاً با ویژگی های اسلامی فاصله داریم. بنابراین ، او همچنین این مسئله را مطرح کرد که مشکل زندگی مسلمانان ما کجاست. این دوره کار علمی و اجتماعی استاد حکیم بود. آثار او را نیز باید در این زمینه فهمید. برای مثال ، یکی از موضوعاتی که وی به آن علاقه داشت و در آثار مختلف مطرح کرد ، موضوع روحانیت بود. بسیاری درباره روحانیت نوشته اند ، اما دیدگاه آنها معمولاً این است که روحانیت نهادی است که باید در برابر دشمنان خود از آن دفاع کرد ، اما دیدگاه عاقلانه متفاوت بود. او برای این نهاد استدلال کرد ، اما دیدگاه او اصلاحی بود و اشکالات و کاستی ها را دید و درباره اصلاح این کاستی ها اظهار نظر کرد.
نگاه اصلاح طلبانه به روحانیت
در آغاز پیروزی انقلاب بود که در سمیناری به نام “هویت صنف روحانیت” سخنرانی شد و بعداً این بحث را در قالب یک کتاب ارائه کرد. اگر می بینید که او کتابی درباره شیخ آقابزرگ تهران یا کتابی درباره سید جمال و میرزا شیراز قبل از انقلاب می نویسد ، به خاطر نگاه اصلاح طلبانه او به روحانیت است. حکیم نتیجه گرفت که اعتراض اساسی زندگی مسلمانان ما این است که آن عنصر اساسی تفکر اسلامی از بین رفته است و عنصر اساسی مسئله عدالت و برابری است.
عدالت و برابری ، همانطور که استاد حکیمی فکر می کند ، هم در فقه ما و هم در جامعه ما از بین رفته است و دغدغه او عدالت بود و به این نتیجه رسید که ما باید به کتاب و سنت برگردیم و دین را بر اساس عدالت بفهمیم ، و جامعه بر اساس عدالت حکومت کنند. محصول تلاشهای آنها در سالهای زندگی دانشگاهی ، کتاب الحیات است که با همین انگیزه و هدف نوشته شده است. موضوع اصلی در این کتاب ، مسئله عدالت است.
عدالتى كه استاد حكيمى از آن دفاع كرد ، عدالتى بود كه در متون دينى به كار مى رفت و زمان زيادى را صرف استخراج اين متون از منابع مختلف كرد. در قرون گذشته ، ما راویانی داشتیم که متون مربوط به احکام فقهی را تولید می کردند. مانند کلینی در کافی کافی و راویان بعدی تا انتها ، که نوبت به صاحب فقید وسایل می رسد ، که در هر فصل تمام روایات مربوط به یک موضوع را جمع آوری کرده و در اختیار وکیل قرار می دهد. با این حال ، مرحوم حکیم این امر را برای نشان دادن الگوی زندگی مسلمانان کافی نمی داند و به همین دلیل است که وی در پی ارائه الگویی از قرآن و سنت برای نتیجه گیری از نظر اسلام است.
وی در این زمینه از آیات قرآن غافل نشد؛ یعنی برخلاف سایر منابع که فقط یک جنبه حدیث دارند ، ابتدا آیات را نقل می کند و سپس به روایات می پردازد. او پخش ها را دنبال کرد و سپس شرح خوبی از این پخش ها را در بخش های مختلف ارائه کرد. او صرفاً یک هدف علمی را دنبال نمی کرد و با همان انگیزه های قبلی این کار را انجام می داد ، اما این بدان معنا نیست که پروژه ای که استاد حکیمی برای اصلاح درک دین و زندگی دینی دنبال کرد موفق بوده است. او اولین گام ها را برداشت و باید بدانیم که پس از آن هنوز قدمهایی باقی مانده است و کسانی که به آن ایده آل و هدف توجه می کنند باید قدم های بعدی را بردارند. کار او جمع آوری ، گردآوری و تدوین بود که کار سنگین و سختی بود. او این کار را با کمک دو برادرش انجام داد ، اما هنوز دو شکاف در این کار وجود دارد و الحیات به دو س questionsال پاسخ نمی دهد و دو مرحله دیگر از این کار روی زمین باقی می ماند.
نقطه تفاوت سیر اندیشمندان مانند شهید مطهری و حکیمی
اولین قدم این است که این متون باید مورد بررسی و تجزیه و تحلیل قرار گیرند که معتبر هستند و کدام ها معتبر نیستند و باید مشخص شود که تفاوت های این متون چگونه باید برطرف شود و چگونه باید این کار را انجام داد. مطمئناً ، آنها برداشتهای کلی در پایان فصل دارند ، اما نیاز به تحقیق در مورد هر یک از این متون وجود دارد. استاد حکیمی بیشتر یک ایده پرداز بود تا یک نظریه پرداز. عدالت به عنوان یک ایده مقدس و یک آرمان عالی و والای انسانی و اسلامی ارائه می شود و این ایده و آرمان را زنده و زنده نگه می دارد ، اما این ایده باید در سطح زندگی مردم تحقق یابد یا در کتابهای حوزه قضایی گنجانده شود. از ایده آل بودن تنزل می کند و به نظریه ای تبدیل می شود که استدلال دارد و راهی برای اثبات آن دارد.
دومین شکاف در این بحثها این است که آنچه معلم برای عدالت ، با همه ارزش خود بیان می کند ، فقط در حوزه متون مذهبی است. یعنی عدالت را به عنوان داستانی ارائه می دهد که ما آن را شرع می دانیم. اما آنچه ناگفته باقی می ماند ، مبانی عقلانی عدالت است. هنر متفکران بزرگ مانند شهید مطهری تلاش برای اثبات اصول عقلانی بود.
البته امتیاز حكیم نه تنها ادراكات اوست ، بلكه ادراكاتی است كه با درد او آمیخته است و او دانشمندی دردناک بود ، اما آیا این درک متنی و مبتنی بر درد از واقعیت های جامعه می تواند راه حل های كافی در مورد مشكل تولید مثل به ما ارائه دهد. فقر؟ و تبعیض؟ آیا این روایات به مسئله امروز ما اشاره دارد یا خیر و در اینجا مسیر متفکرانی مانند شهید مطهری توسط حکیمی تقسیم می شود. بنابراین تجزیه و تحلیل دوم این است که ما باید ببینیم این پخش ها چگونه باید به نفع امروز ما باشد.
ریشه الحیات در اصلاح استاد حکیم است ، نه به عنوان یک تحقیق علمی. این یک اقدام علمی است ، اما انگیزه ها انگیزه های اصلاح طلبانه هستند و امتیاز این شخصیت بزرگوار توجه به این موضوع اصلاح در معنای دینی و اصلاح در موقعیت اجتماعی است. بنابراین کتابهای او در مورد بیان درد و تحریک این است که کاری باید انجام شود.
* سخنرانی خارج از فقه امروز ، دوم سپتامبر 1400