هنگامی که مشغول نوشتن کتاب “مهدویان دروغین” بودم ، فهمیدم که دشواری ایمانداران به یهودیت و مسیحیت بسیار گسترده است و نمونه های تاریخی بسیاری وجود دارد. در هر صورت ، اساس یهودیت بر اساس بازگشت سلیمان استوار است ، او باید به شیوه ای مشابه مسیح و پادشاهی به او برگردد و عزت و جلال یهودیان را به او بازگرداند. این قوم که قرنها در طول تاریخ به عنوان اقلیت در کشورهای مختلف زندگی کرده اند و در بسیاری موارد با رنج های گسترده تاریخی روبرو بوده اند ، همیشه انتظار داشتند که دولت سلیمان برگردد و بتواند قوم اسرائیل را که فکر می کنند متعلق به همه ملتها همانطور که در مورد عظمت زمان سلیمان نبی گفته شده است ، دارای بیشترین امتیاز برای به قدرت رسیدن است.
اما مسیح در قرن اول میلادی آمد ، مسیحی که مسیحی را بنیان نهاد و به یهودیت تبدیل شد رد شد. آنها مادرش را متهم كردند و دوباره منتظر ماندند. جنگ بین مسیحیان و یهودیان قرن ها افزایش یافت و تا امروز ادامه داشت. در طول این دوره ، یهودیان هنوز به دنبال سلیمان خود هستند و مسیحیان هنوز در انتظار بازگشت مسیح هستند. طبیعی است که این فضا همیشه زمینه را برای حضور مدعیان و پر کردن داستان فراهم کرده است.
شرح آنچه مربوط به استقبال از یهودیت است را می توان در کتاب “در انتظار مسیح در یهودیت” از جولیوس گرین استون با ترجمه خوب دوست من آقای حسین توفیقی مشاهده کرد (قم ، 1998).
در میان این ایده ها و داستان ها ، شباهت های شگفت انگیزی بین سه دین یهودیت ، مسیحیت و اسلام وجود دارد. به عبارت دیگر ، در هر صورت ، تصویر آخرالزمان ، نشانه های آن و حتی رستاخیز در این آیین ها با آینده اجتناب ناپذیر آنها ارتباط دارد و از این نظر ، دارای نقاط مشترک است. این شباهت در افکار و اخبار و همچنین در زمینه عمل و نمودها و پیامدهای آن دیده می شود. ماهیت نمایش ، ادعاها و اظهارات و همچنین شرایط تاریخی مختلفی که این افراد را ایجاد می کند ، از هر لحاظ بحث برانگیز و جالب توجه است. در این میان ، تجربه این ظواهر یا مظاهر آن ، اینکه مسیح یا مهدی در یک مکان خاص دیده و ادعا می شود ، بسیار زیاد است. این همیشه ادعای مهدویت نیست ، اما نشانه آمدن وی یا دادن دستور به او برای انجام کاری و تغییر شغل است. برخی خود را مهدی نمی نامند که اجداد هستند و زمینه اتصال و استمرار دارند. برخی از افراد دائماً خواسته های خود را می خوانند و از آن بهره مند می شوند.
در اینجا می خواهم دو داستان را بیان کنم که تا حدودی شبیه به هم هستند و دقیقاً به این موضوع مربوط می شوند ، یک داستان عجیب و به ظاهر باورنکردنی که اتفاق افتاده و قدرت و عمق چنین باورهایی را نشان می دهد.
برخی از این داستان ها در تمام این ادیان بر اساس نشانه های آینده است و محاسبه زمان بر اساس این داده ها است. دقیقاً چه زمانی ظاهر با توجه به یک علامت خاص اتفاق می افتد؟ آیا زمان مشخصی وجود دارد و آیا می توان آن را محاسبه کرد یا خیر؟ یهودیان نیز بسیار درگیر بودند و خاخام های یهود می توانستند از محاسبه تاریخ ظهور مسیح خودداری کنند تا طعمه مدعیان نشوند.
یکی از این محاسبات که اتفاق افتاد و باعث حادثه ناگهانی شد: طبق یک سنت قدیمی … مسیح قرار بود در هشتاد و پنجمین سالگرد ، یعنی بین 4200 تا 4250 یهودی (440-490 بعد از میلاد) ظاهر شود. وقتی این دوره فرا رسید ، انتظار بهبود وضعیت یهودیان افزایش یافت. چون از طرف دیگر یزدگرد [یکم] پادشاه سلسله ساسانی ایران (400-420) از یهودیان استقبال کرد و از طرف دیگر ، مشکلات مداوم بر جان رم ، دشمن انتقام جویان افتاد و سقوط نهایی آن را در سال 476 میلادی تعیین کرد. این آرمان حتی قویتر شد ، تا اینکه یک عاشق پرشور به نام موسی به جزیره کرت (کاندیا) برخاست ، خود را مسیح اعلام کرد و تمام جوامع یهودی جزیره را که در آن زمان مرکز مهم عبری بود افسون کرد. یهودیان تجارت خود را رها كردند و روند عادی زندگی به امیدی پرشور مبدل شد كه موسی جدید با خشك كردن دریا آنها را به طور معجزه آسایی به سرزمین موعود فلسطین سوق خواهد داد. آنها چنان از مأموریت و قدرت او اطمینان داشتند که تمام دارایی او را در اختیار او قرار دادند و همه مردان ، زنان و کودکان او را تا دریا دنبال کردند. او بر روی صخره ای مشرف به دریا ایستاد و به شاگردانش دستور داد که به داخل دریا بپرند و مطمئن باشند که دریا به روی آنها باز می شود. نتیجه را می توان به راحتی درک کرد. آنها دسته جمعی غرق شدند و تعدادی از ملوانان آنها را نجات دادند. یک مورخ مسیحی که این واقعه را گزارش می کند می افزاید که در نتیجه بسیاری از یهودیان در جزیره کرت به مسیحیت گرویدند. (در انتظار مسیح ، در یهودیت ، صص 74-75).
داستانی که در آن “موسی” می خواهد نقش “مسیح” را بازی کند و بر اساس معجزه موسی (ع) دریا را از جزیره مدیترانه ای کرت در فلسطین خشک کرده و آرزوی یهودیان را برآورده کند ، باورنکردنی است. بیا ، اما همانطور که مشخص شد ، وقتی “ایمان” پشت این عمل نهفته باشد ، آسان می شود.
شانزده قرن بعد ، در دهه هشتاد قرن بیستم ، در فوریه 1983 ، داستانی در پاکستان رخ داد که شباهت زیادی به آن داشت. اینکه می توان از دریا عبور کرد و به مکانی مقدس رسید و این کار را باید با حمایت مهدی (عج) انجام داد. داستان از این قرار است که وقتی جنگ ایران و عراق آغاز شد ، مسیر حجاج پاکستانی از ایران به کربلا بسته شد و آنها در آتش عشق سوزانده شدند ، تنها راه ممکن از طریق دریا رفتن به بصره از طریق دریای عمان و خلیج فارس و از آنجا راهی برای نوشتن باشید. این زمینه اولیه داستانی بود که اتفاق افتاد.
دوست قدیمی ما آقای حجت الاسلام والمسلمین محمد باقر انصاری محلاتی در گزارش سفر خود به پاکستان در مارس 1982 (دقیقاً از 26 تا 29 مارس) ، و وی در کراچی بود ، این ماجرا در آن روزها اتفاق افتاد و روزنامه ها و رسانه ها در او گفت ، جزئیات وی در سفرهای خود با اشاره به اشاعه خرافات و توهم در میان شیعیان آن سرزمین و ذکر مثالهایی می نویسد:
داستانی که در آن روزها اتفاق افتاد این بود که دختری به نام نسیم فاطمه که گفته می شد کشف زیادی کرده است و به همین دلیل پدر ، مادر و نزدیکانش اعتماد ویژه ای به او دارند. اخیراً خواب دید که امام زمان به او می گوید اگر او را به دریا بیندازند ، می تواند به زیارت امام حسین (ع) در کربلا برود. پس از نقل این خواب یا وحی ، 38 نفر از اعضای خانواده وی ، از جمله والدینش ، برای آن آماده می شوند. همه آنها در یک روز خاص با جعبه هایی که برای نشستن آماده بودند به ساحل کراچی می رسند. تماشاگرانی که داستان را شنیده اند برای دیدن معجزه به ساحل می آیند. در حضور تماشاگران جعبه هایی که این افراد با خود حمل می کنند به داخل آب پرتاب می شوند و موج آب با افزایش صدای آنها برای کمک ، این جعبه ها را اینجا و آنجا می برد. لحظات وحشتناکی می گذرد. به ناچار ، برخی از تماشاگران به دریا می پرند و تعدادی جعبه را از آب بیرون می آورند ، اما تعداد بیشتری از آنها گم می شوند. در میان مخازن آب ، تعدادی از ساکنان آنها غرق شدند و فقط تعداد کمی از آنها زنده ماندند. خود دختر فقیر نیز در میان کشته شدگان بود اما پدرش زنده مانده بود. وی پس از این حادثه ، یک روز در یک مصاحبه تلویزیونی اظهار داشت که به هیچ وجه از این ماجرا ناراحت نیست زیرا آنها جان خود را در راه امام حسین (ع) دادند. وی گفته بود که در این مدت ، هشت ساعت در امواج گرم دریا در آب بود. (سفر به کشورهای مختلف جهان ، ج 1 ، صص 254-255 “تهران ، 1383”).
شش یا هفت سال بعد ، هنگامی که کتاب “آیات شیطانی” سلمان رشدی منتشر شد ، مشخص شد که بخشی از داستان دوم این کتاب ، همراه با تعدادی از وقایع که سلمان رشدی موضوع آن بوده است ، به یک حکایت اشاره می کند ، ریشه ها این داستان است. ما می دانیم که سلمان رشدی تعدادی از وقایع تاریخی از قدیم و جدید را اساس این تاریخ قرار داده و به دلیل نگرش های ضد دینی خود ، به ویژه نسبت به اسلام ، با موجی از مخالفت مسلمانان روبرو شده است. بعداً او نتوانست در یک محیط عمومی و آزاد زندگی کند. نام این کتاب از یکی از داستانهای منتخب یعنی داستان تخیلی غرانیچ نشأت گرفته است ، اما در این کتاب حکایتهای دیگر ، به ویژه از وقایع معاصر ، اساس این رمان است که یکی از آنها نسخه اصلاح شده داستان است. نسیم فاطمه.
مطالب این بخش از کتاب در ویکی پدیا آمده است: “قسمت دوم داستان عایشه توصیف یک بنده هندی است که ادعا می کند توسط جبرئیل (فرشته نزدیک) کشف شده است. یک سفر زیارتی “مکه با پای پیاده ، با ادعای اینکه می توانند از دریا با پای پیاده عبور کنند. این زیارت هنگامی که همه م believeمنان پا به دریا می گذارند و ناپدید می شوند ، پایان غم انگیزی دارد.” در عین حال ، شاهدان ، گزارش های متناقضی از غرق شدن یا عبور معجزه آسای خود از آب ارائه می دهند “
سلمان رشدی داستان نسیم فاطمه را بر اساس روشی که در نوع وقایع معاصر به کار رفته در این کتاب تغییر داد و آن را از کربلا به مکه تغییر داد ، سنت شیعه را کنار گذاشت و آن را سنی کرد ، اما همانطور که خود وی نیز اشاره کرد. (گزارش بی بی سی در 17 سپتامبر 2012) منشأ این داستان همان روایتی است که در کراچی ، پاکستان در سال 1982 اتفاق افتاده است. گزارش می گوید: در فوریه 1983 ، یک حادثه عجیب در پاکستان رخ داد: 38 مسلمان شیعه که پیرو یک زن جوان بودند مردانی به نام نسیم فاطمه معتقد بودند که به لطف خدا و عنایت به آنها ، دریای عرب “خندقی در مقابل آنها باز می کند تا بتوانند از کراچی تا کربلا قدم بگذارند ، جایی که آنها راهنمای خود را به دریا دنبال می کنند ، سلمان رشدی می نویسد و بسیاری از آنها غرق شدند ، اما عجیب ترین چیز این بود که بازماندگان ادعا کردند که دریا واقعاً “آنها یک سال است که در این مورد فکر می کنند.” او قصد نداشت با شیعیان پاکستان برخورد کند ، بنابراین در تاریخ داستانی آن ، این زائران را سنی ها و هندی ها می خواستند که به حج بروند ، نه کربلا. “اما ایده اصلی ، خشک شدن دریا ، در نقشه او باقی ماند.”