خلاصه کتاب ده باور بی اساس علم مدرن | روپرت شلدریک

خلاصه کتاب ده باور بی اساس علم مدرن ( نویسنده روپرت شلدریک )

کتاب «ده باور بی اساس علم مدرن» اثری از زیست شناس نامدار، روپرت شلدریک، بنیادهای پذیرفته شده در علم معاصر را به چالش می کشد. این کتاب خواننده را به سفری فکری می برد تا مفروضات دگماتیکی که شاید ناآگاهانه آن ها را پذیرفته ایم، بازنگری کند. شلدریک در این اثر، با نقد ده باور رایج در علم، راهی نو برای کشف و فهم جهان پیشنهاد می کند. این باورها، از ماهیت مکانیکی جهان تا طبیعت آگاهی، به دقت زیر ذره بین قرار می گیرند و چالش هایی عمیق در برابر آن ها مطرح می شود.

شلدریک در این کتاب دعوت می کند تا در مورد آنچه که مدت ها مسلم پنداشته ایم، دوباره بیندیشیم و دریچه های ذهنمان را به روی احتمالات جدید بگشاییم. او در این اثر ارزشمند، نشان می دهد که چگونه برخی تعصبات فکری، سد راه پیشرفت واقعی علم شده اند و چگونه با رهایی از این قزم اندیشی ها، می توانیم به درک عمیق تر و جامع تری از واقعیت دست یابیم.

روپرت شلدریک: از زیست شناسی تا فیلسوف علم جنجالی

روپرت شلدریک (Rupert Sheldrake)، زیست شناس، فیلسوف و نویسنده ای است که در دهه های اخیر، نامش با نظریات جنجالی و چالش برانگیز در دنیای علم گره خورده است. او که فارغ التحصیل دکترا از دانشگاه کمبریج است، در ابتدا مسیر آکادمیک خود را در رشته بیوشیمی و زیست شناسی سلولی آغاز کرد. تحقیقات اولیه او در زمینه فیزیولوژی گیاهی و تکامل سلولی، او را به سمت پرسش های بنیادی تری درباره ماهیت حیات و سازمان یافتگی سوق داد.

اما نقطه اوج شهرت و البته بحث برانگیزی شلدریک، با معرفی نظریه «میدان های مورفیک» و «رزونانس مورفیک» رقم خورد. بر اساس این نظریه، او پیشنهاد می کند که نه تنها ژن ها و وراثت فیزیکی، بلکه میدان های انرژی نامرئی و الگوهای غیرمادی نیز در شکل گیری و تکامل موجودات زنده، رفتارها و حتی حافظه نقش دارند. این میدان ها، الگوهای اطلاعاتی را از گذشته جمع آوری و منتقل می کنند، پدیده ای که او آن را «رزونانس مورفیک» می نامد. مثلاً، اگر هزاران نفر یاد بگیرند پازلی را حل کنند، ممکن است نسل های بعدی آن پازل را سریع تر حل کنند، نه به دلیل وراثت ژنتیکی، بلکه از طریق نوعی انتقال اطلاعات غیرمادی.

نظریات شلدریک، همواره با واکنش های دوگانه ای از سوی جامعه علمی مواجه شده است. برخی آن ها را شبه علمی و فاقد شواهد کافی می دانند و برخی دیگر، آن را گامی جسورانه برای فراتر رفتن از محدودیت های پارادایم مکانیکی علم می شناسند. اما آنچه مسلم است، شلدریک با آثار خود، به طور مداوم اذهان را به سمت تفکر انتقادی و زیر سوال بردن مفروضات ناگفته علم هدایت کرده است. او معتقد است که علم برای پیشرفت واقعی، باید از قیدوبندهای ایدئولوژیک رها شود و به تمامی پدیده ها، حتی آن هایی که در چارچوب های فعلی نمی گنجند، با ذهنی باز نگاه کند.

ریشه های ده باور بی اساس: نگاهی به پیشینه فکری علم مدرن

برای درک عمق چالش روپرت شلدریک در کتاب «ده باور بی اساس علم مدرن»، باید به ریشه های فکری علم مدرن نگاهی انداخت. این علم که از قرن هفدهم و با انقلاب علمی آغاز شد، عمدتاً بر پایه های مکانیسم نیوتنی و ماتریالیسم دکارتی بنا نهاده شد. دانشمندانی چون دکارت، نیوتن و بیکن، دیدگاهی را مطرح کردند که بر اساس آن، جهان مانند یک ماشین بزرگ عمل می کند و تمام پدیده ها را می توان با قوانین فیزیکی و شیمیایی توضیح داد. ماده، بدون آگاهی، تنها از طریق نیروهای فیزیکی با یکدیگر تعامل دارد و هر آنچه غیرمادی به نظر می رسد (مانند آگاهی)، صرفاً محصول فرعی فعالیت های مادی است.

این دیدگاه، در زمان خود انقلابی بود و به پیشرفت های چشمگیری در فیزیک، شیمی و مهندسی منجر شد. اما به مرور زمان، آنچه که در ابتدا فرضیاتی سودمند برای درک جهان بودند، به باورهای جزمی یا مفروضات غیرقابل تردید تبدیل شدند. این باورها، بدون آنکه مورد بازبینی و پرسش قرار گیرند، به ستون های اصلی جهان بینی علمی تبدیل شدند. هر پدیده ای که در این چارچوب نمی گنجید، نادیده گرفته می شد یا به عنوان توهم و خرافه مردود می شد.

شلدریک در این کتاب، استدلال می کند که این جزم اندیشی ها، که ریشه در ایدئولوژی قرن نوزدهمی دارند، نه تنها مانع پیشرفت علم می شوند، بلکه تصویری ناقص و تقلیل گرایانه از واقعیت ارائه می دهند. او معتقد است که علم واقعی باید همواره در حال پرسش و بازبینی خود باشد و از مفروضات خود رها شود تا بتواند مرزهای جدیدی از دانش را کشف کند. این کتاب دعوتی است برای رهایی علم از این باورهای قدیمی و حرکت به سوی یک علم آزادتر، پویاتر و جذاب تر که به تمامی ابعاد هستی، نه فقط ابعاد مادی، بپردازد.

بررسی دقیق ده باور بی اساس علم مدرن از دیدگاه روپرت شلدریک

شلدریک در کتاب خود، ۱۰ باور بنیادین و رایج در علم را که ریشه در دوران نیوتنی و مکانیکی دارد، به چالش می کشد. او این باورها را «مفروضات ناگفته» یا «دگم های علمی» می نامد که بدون بررسی دقیق، به عنوان حقیقت پذیرفته شده اند. در ادامه به تفصیل به هر یک از این باورها و نقد شلدریک بر آن ها پرداخته می شود.

۵.۱. آیا طبیعت مکانیکی است؟

باور رایج: جهان و تمام موجودات آن مانند یک ماشین پیچیده و مکانیکی عمل می کنند و کاملاً قابل پیش بینی و تحلیل هستند. در این دیدگاه، هر پدیده را می توان به اجزای کوچکتر تجزیه کرد و با بررسی نحوه تعامل این اجزا، کل پدیده را فهمید. تصور این است که جهان مجموعه ای از قطعات ثابت است که طبق قوانین فیزیکی بدون اراده خاصی به حرکت درمی آیند.

چالش شلدریک: شلدریک با این دیدگاه مکانیکی به شدت مخالف است. او معتقد است که طبیعت، برخلاف یک ماشین، ارگانیک، پویا، زنده و خودسامان است. موجودات زنده، نه تنها مجموعه ای از قطعات مکانیکی نیستند، بلکه دارای سطوحی از خلاقیت، خودسازماندهی و غایت مندی (هدف گرایی) هستند که با مدل صرفاً مکانیکی قابل توضیح نیستند. او اشاره می کند که حتی در مقیاس های کوچک تر از موجودات زنده، مانند تشکیل بلورها یا الگوهای رشد گیاهان، نوعی خودسازماندهی وجود دارد که صرفاً با قوانین مکانیکی تبیین نمی شود. طبیعت مانند یک ارکستر سمفونیک است که نه تنها شامل نت ها (ذرات) بلکه شامل هماهنگی و هدف کلی (میدان های مورفیک) نیز می شود، چیزی که از جمع اجزا فراتر می رود.

۵.۲. آیا مقدار کلی ماده و انرژی همیشه یکسان است؟

باور رایج: قوانین بقای ماده و انرژی (قانون اول ترمودینامیک) مطلق و جهانی هستند و بیان می کنند که ماده و انرژی نه خلق می شوند و نه از بین می روند، بلکه فقط از شکلی به شکل دیگر تبدیل می شوند. این قوانین در چارچوب فیزیک کلاسیک و حتی نسبیت، به عنوان حقیقت پذیرفته شده اند.

چالش شلدریک: شلدریک این قوانین را به طور مطلق رد نمی کند، اما پرسش هایی را در مورد اطلاق آن ها مطرح می کند. او می پرسد آیا این قوانین در مقیاس های بسیار بزرگ کیهانی (مانند لحظه بیگ بنگ یا سیاهچاله ها) یا در مقیاس های کوانتومی آن گونه که تصور می شود، ثابت و تغییرناپذیرند؟ او اشاره می کند که نظریه های جدید کیهان شناسی و فیزیک کوانتوم، مفاهیم پیچیده تری از آنچه در فیزیک نیوتنی وجود داشت، ارائه می دهند. او معتقد است که امکان دارد در لحظات خاصی از تکامل کیهان یا در شرایط بسیار خاص، این قوانین به شکلی متفاوت عمل کنند یا حتی مفاهیمی مانند «انرژی خلاء» یا «ماده تاریک» نشانه هایی از یک واقعیت پویاتر باشند که فراتر از قوانین بقای شناخته شده فعلی عمل می کند. این چالش، نه تضعیف فیزیک، بلکه دعوت به کاوشی عمیق تر در مرزهای آن است.

۵.۳. آیا قوانین طبیعت ثابت اند؟

باور رایج: قوانین فیزیک و شیمی، مانند قانون گرانش یا قوانین ترمودینامیک، از آغاز زمان ثابت و تغییرناپذیر بوده اند و در هر نقطه از کیهان و در هر زمانی یکسان عمل می کنند. این یک فرض اساسی برای تمام علوم تجربی است.

چالش شلدریک: شلدریک با این فرض بنیادی به شدت مخالفت می کند. او معتقد است که قوانین طبیعت ممکن است در طول زمان تکامل یابند و خودشان عادت هایی باشند که طی تکامل کیهان شکل گرفته اند. او این ایده را به مفهوم رزونانس مورفیک پیوند می دهد؛ به این معنا که پدیده های تکرار شونده در طبیعت، به تدریج الگوهای خود را تقویت می کنند و به عادات یا قوانین تثبیت شده تبدیل می شوند. مثلاً، یک مولکول پروتئین خاص، هر بار که ساخته می شود، الگوهای آن در میدان مورفیک آن تقویت شده و ساخت آن در آینده آسان تر و محتمل تر می شود. به نظر شلدریک، این ایده فضای بیشتری برای خلاقیت و تکامل در جهان باز می کند و آن را از یک سیستم ثابت و از پیش تعیین شده خارج می سازد. به جای اینکه طبیعت از ابتدا با یک کتابچه راهنمای کامل ایجاد شده باشد، ممکن است در حال یادگیری و تکامل دائمی باشد.

۵.۴. آیا ماده ناآگاه است؟

باور رایج: ماده از خود آگاهی ندارد و آگاهی صرفاً محصول جانبی و پیچیده فعالیت مغز است. طبق این دیدگاه، وقتی مغز کار نمی کند، آگاهی نیز وجود ندارد. آگاهی صرفاً نتیجه نهایی فعل و انفعالات الکتروشیمیایی در نورون ها است.

چالش شلدریک: شلدریک این تصور را زیر سوال می برد و پیشنهاد می کند که ممکن است سطوحی از آگاهی یا پیش آگاهی در ساختار ماده وجود داشته باشد. او به این نکته اشاره می کند که علم کنونی در تبیین چیستی آگاهی و اینکه چگونه از ماده ناآگاه پدید می آید، بسیار محدود است. او به جایگاه آگاهی در فیزیک کوانتوم اشاره می کند که برخی نظریه ها وجود آگاهی ناظر را برای پدید آمدن واقعیت ضروری می دانند. شلدریک معتقد است که آگاهی ممکن است یک پدیده صرفاً داخلی مغز نباشد، بلکه دارای جنبه های فرامغزی و حتی کیهانی باشد. او می پرسد: اگر آگاهی فقط محصول مغز است، پس آگاهی حیوانات، گیاهان یا حتی سلول ها را چگونه توضیح می دهیم؟ او این دیدگاه را مطرح می کند که آگاهی ممکن است یک ویژگی بنیادی تر از هستی باشد تا صرفاً یک محصول جانبی پیچیده.

۵.۵. آیا طبیعت بی مقصود است؟

باور رایج: تکامل و تمام فرآیندهای طبیعی بدون هدف، غایت یا جهت گیری خاصی رخ می دهند. طبق این دیدگاه، هر آنچه در طبیعت اتفاق می افتد، نتیجه تصادفی تعاملات فیزیکی و شیمیایی است و هیچ قصد یا طرحی در کار نیست.

چالش شلدریک: شلدریک با این فرض به شدت مخالف است. او استدلال می کند که موجودات زنده و حتی ساختارهای غیرزنده دارای نوعی غایت مندی (Telos) هستند که آن ها را به سمت اهداف خاصی هدایت می کند. این غایت مندی به معنای وجود یک نقشه الهی نیست، بلکه به معنای تمایل طبیعی سیستم ها به سمت رسیدن به یک فرم یا حالت خاص است. به عنوان مثال، رشد یک درخت از یک دانه یا ترمیم زخم در بدن، نشان دهنده نوعی هدفمندی درونی است. دانه درخت برای تبدیل شدن به درخت برنامه ریزی شده است و سیستم بدن برای ترمیم آسیب ها. شلدریک این غایت مندی را به میدان های مورفیک مرتبط می داند که به سیستم ها نوعی حافظه از حالت های کامل و نهایی خود می دهند. به عبارت دیگر، طبیعت نه تنها با گذشته اش هدایت می شود، بلکه با آینده های بالقوه اش نیز جذب می شود.

شلدریک با نقد ده باور رایج در علم، راهی نو برای کشف و فهم جهان پیشنهاد می کند. او معتقد است که علم واقعی باید همواره در حال پرسش و بازبینی خود باشد و از مفروضات خود رها شود تا بتواند مرزهای جدیدی از دانش را کشف کند.

۵.۶. آیا وراثت زیستی تماماً مادی است؟

باور رایج: وراثت تنها از طریق ژن ها و DNA در سطح مولکولی منتقل می شود. تمام اطلاعات لازم برای ساخت یک ارگانیسم و ویژگی های آن در کد ژنتیکی DNA ذخیره شده و از نسلی به نسل دیگر منتقل می شود.

چالش شلدریک: شلدریک با این دیدگاه مکانیکی از وراثت مخالف است و مفهوم رزونانس مورفیک را در انتقال اطلاعات و الگوهای سازمان دهی مطرح می کند. او پیشنهاد می کند که علاوه بر وراثت ژنتیکی، نوعی وراثت غیرمادی نیز وجود دارد که از طریق میدان های مورفیک عمل می کند. این میدان ها، الگوهای رفتاری، ساختاری و حتی حافظه ای را از اجداد به نوادگان منتقل می کنند، فراتر از DNA. مثلاً، اگر موش ها یاد بگیرند که از پیچ و خم خاصی عبور کنند، نسل های بعدی آن ها نیز ممکن است این کار را سریع تر یاد بگیرند، حتی اگر از نظر ژنتیکی هیچ تغییری نکرده باشند. این ایده فضای بیشتری را برای فهم وراثت باز می کند و توضیح می دهد که چگونه برخی صفات پیچیده یا مهارت ها می توانند بدون تغییرات ژنتیکی صریح منتقل شوند، مانند غریزه مهاجرت در پرندگان.

۵.۷. آیا خاطرات به صورت ردهای مادی ذخیره می شوند؟

باور رایج: خاطرات در مغز (مثلاً به صورت سیناپس ها، الگوهای عصبی یا تغییرات مولکولی) ذخیره می شوند. طبق این دیدگاه، اگر مغز آسیب ببیند، خاطرات نیز از بین می روند یا تغییر می کنند، زیرا محل ذخیره آن ها تخریب شده است.

چالش شلدریک: شلدریک این دیدگاه را به چالش می کشد و پیشنهاد می کند که خاطرات ممکن است از طریق رزونانس مورفیک از گذشته جمعی یا از یک مخزن غیرمحلی به ما دسترسی پیدا کنند و صرفاً به حافظه فیزیکی مغز محدود نباشند. او به مواردی اشاره می کند که افراد با آسیب های شدید مغزی، برخی خاطرات خود را حفظ کرده اند یا حتی خاطراتی را به یاد آورده اند که هیچ توضیح فیزیکی برای آن ها وجود ندارد (مانند خاطراتی از زندگی های گذشته که در برخی فرهنگ ها گزارش می شود). شلدریک معتقد است که مغز ممکن است بیشتر شبیه به یک گیرنده (رادیو) عمل کند تا یک ضبط کننده (هارد دیسک). به این معنا که مغز اطلاعات را از میدان های مورفیک دریافت و پردازش می کند، نه اینکه آن ها را به طور کامل در خود ذخیره کند. این دیدگاه به توضیح پدیده هایی مانند حافظه جمعی یا توانایی های خاص برخی افراد در یادآوری جزئیات تاریخی یا اطلاعاتی که هرگز به طور فیزیکی تجربه نکرده اند، کمک می کند.

۵.۸. آیا ذهن در حصار مغز است؟

باور رایج: ذهن و آگاهی کاملاً تابع فعالیت های مغزی هستند و نمی توانند فراتر از آن عمل کنند. هر آنچه که ما به عنوان ذهن تجربه می کنیم، صرفاً محصول پیچیده ای از فعل و انفعالات عصبی در داخل جمجمه است.

چالش شلدریک: شلدریک استدلال می کند که ذهن می تواند پدیده های غیرمحلی از خود نشان دهد، مانند تله پاتی، دید از راه دور (کلر وویانس) یا حس ششم، که نشان می دهد دامنه آن فراتر از مغز فیزیکی است. او به شواهد متعددی از مطالعات علمی و تجربیات شخصی اشاره می کند که در آن ها افراد قادر به دریافت اطلاعات یا تاثیرگذاری بر محیط از راه دور بوده اند. این پدیده ها، اگر واقعی باشند، با این ایده که ذهن صرفاً به مغز محدود است، در تضاد هستند. شلدریک پیشنهاد می کند که ذهن ممکن است دارای یک بعد فرا-مغزی باشد که از طریق میدان های مورفیک با دنیای اطراف در ارتباط است. به عبارت دیگر، ذهن ما ممکن است به نوعی از یک فضای ذهنی بزرگ تر یا آگاهی کیهانی تغذیه کند که فراتر از مرزهای جسمی ماست. این باور، درک ما از خود و ارتباطمان با جهان را به طور بنیادین تغییر می دهد.

۵.۹. آیا پدیده های فراروان شناختی توهم اند؟

باور رایج: پدیده هایی مانند تله پاتی، پیش آگاهی، دید از راه دور و… صرفاً توهم، خرافات، تصادف یا فریب هستند و هیچ مبنای علمی و واقعیت عینی ندارند. علم جریان اصلی این پدیده ها را رد می کند و آن ها را در حوزه شبه علم قرار می دهد.

چالش شلدریک: شلدریک با ارائه شواهد و پژوهش های متعددی که نشان دهنده امکان وقوع این پدیده ها هستند، خواهان بررسی علمی و بی طرفانه آن هاست. او انتقاد می کند که جامعه علمی، بدون بررسی کافی، این پدیده ها را صرفاً به دلیل اینکه با چارچوب های فکری رایج مطابقت ندارند، نادیده می گیرد. او آزمایش های کنترل شده ای را نقل می کند که نتایج معناداری در زمینه تله پاتی بین افراد و حتی بین انسان و حیوانات (مانند ارتباطات تله پاتیک بین صاحبان و حیوانات خانگی شان) نشان داده اند. شلدریک معتقد است که این پدیده ها می توانند شواهدی برای وجود میدان های مورفیک باشند که اطلاعات را به طور غیرمحلی منتقل می کنند. او این جزم اندیشی علمی را مانعی برای کشف ابعاد ناشناخته واقعیت می داند و به دانشمندان توصیه می کند تا با ذهنی باز و روش مند به این حوزه ها وارد شوند، نه با پیش فرض رد کردن آن ها.

۵.۱۰. آیا فقط پزشکی مکانیستی واقعاً مؤثر است؟

باور رایج: تنها رویکردهای پزشکی مبتنی بر مدل مکانیکی بدن (مانند داروهای شیمیایی، جراحی و رادیوتراپی) مؤثر و قابل اعتماد هستند. روش های درمانی جایگزین، اثرات پلاسبو و قدرت ذهن بر بدن، اغلب نادیده گرفته می شوند یا به عنوان شبه علم مردود می شوند.

چالش شلدریک: شلدریک این انحصارگرایی در پزشکی را زیر سوال می برد و استدلال می کند که روش های درمانی جایگزین، اثرات پلاسبو و قدرت ذهن بر بدن نیز می توانند تأثیرات واقعی و قابل توجهی داشته باشند و نباید نادیده گرفته شوند. او به تحقیقاتی اشاره می کند که نشان می دهند اعتقاد بیمار به درمان، حتی اگر درمان خنثی باشد (پلاسبو)، می تواند بهبودی واقعی ایجاد کند. همچنین، او به پتانسیل روش های درمانی سنتی و مکمل که بر تعادل انرژی یا ارتباط ذهن و بدن تأکید دارند، اشاره می کند. شلدریک معتقد است که نادیده گرفتن این جنبه ها، به دلیل تعصب به مدل مکانیکی بدن، علم پزشکی را محدود می کند. او پیشنهاد می کند که بدن انسان نه تنها یک ماشین مکانیکی، بلکه یک سیستم حیاتی و پویا است که در آن ذهن، احساسات و اعتقادات نقش مهمی در سلامت و بیماری ایفا می کنند. این چالش، پزشکی را به سمت رویکردی جامع تر و انسانی تر سوق می دهد.

در دنیای علم، جایی که بسیاری از مفروضات برای قرن ها بدون چون و چرا پذیرفته شده اند، شلدریک همچون یک کاوشگر جسور، به دل ناشناخته ها قدم می گذارد و با پرسش های بنیادی خود، سنگ بنای تفکری نوین را پی ریزی می کند.

نقد و پیامدهای نظریات شلدریک: راهی به سوی علم نوین

نظریات روپرت شلدریک، به دلیل ماهیت رادیکال و چالش برانگیزشان، همواره با واکنش ها و انتقادهای شدیدی از سوی بخش بزرگی از جامعه علمی مواجه بوده اند. بسیاری از دانشمندان، ایده های او به ویژه میدان های مورفیک و رزونانس مورفیک را فاقد شواهد تجربی کافی و قابل تکرار می دانند و آن ها را در مرزهای شبه علم طبقه بندی می کنند. انتقادها عمدتاً بر عدم قابلیت ابطال پذیری نظریات او و تکیه بر شواهد حکایتی یا مطالعاتی با متدولوژی بحث برانگیز متمرکز است. او در طول سال ها بارها متهم به دامن زدن به خرافات و تضعیف اعتبار علم شده است.

با این حال، نمی توان اهمیت رویکرد شلدریک را در تشویق به تفکر انتقادی و ذهن باز در علم نادیده گرفت. در دنیای علم، جایی که بسیاری از مفروضات برای قرن ها بدون چون و چرا پذیرفته شده اند، شلدریک همچون یک کاوشگر جسور، به دل ناشناخته ها قدم می گذارد و با پرسش های بنیادی خود، سنگ بنای تفکری نوین را پی ریزی می کند. او نه تنها دانشمندان را به بازبینی مفروضات خود فرامی خواند، بلکه درک عمومی از ماهیت تحقیق علمی را نیز تحت تأثیر قرار می دهد.

تأثیر این کتاب بر فلسفه علم و درک عمومی از ماهیت تحقیق علمی، از آن جهت حائز اهمیت است که خواننده را به یک پرسشگری عمیق وادار می کند. این کتاب، به جای ارائه پاسخ های قطعی، سوالات مهمی را مطرح می کند: آیا علم باید خود را تنها به چارچوب های مادی و مکانیکی محدود کند؟ آیا پدیده هایی وجود دارند که با ابزارهای کنونی علم قابل اندازه گیری نباشند اما واقعی باشند؟ شلدریک با آثار خود، ما را به این سو سوق می دهد که مفروضات بنیادین خود را مجدداً بررسی کنیم و مرزهای دانش را گسترش دهیم. او راهی را به سوی علمی بازتر، پویاتر و فراگیرتر نشان می دهد که قادر به دربرگرفتن تمامی ابعاد پیچیده واقعیت باشد، حتی آن هایی که هنوز برای ما ناشناخته اند.

این کتاب دعوتی است برای رهایی علم از باورهای قدیمی و حرکت به سوی یک علم آزادتر، پویاتر و جذاب تر که به تمامی ابعاد هستی، نه فقط ابعاد مادی، بپردازد.

نتیجه گیری

کتاب «ده باور بی اساس علم مدرن» روپرت شلدریک، بیش از یک خلاصه یا معرفی ساده، دعوتی است به یک سفر فکری عمیق. این کتاب ما را به چالش می کشد تا در مورد بنیادی ترین مفروضاتی که شاید ناخودآگاه پذیرفته ایم، دوباره بیندیشیم. مهم ترین پیام شلدریک این است که علم برای پیشرفت واقعی و رسیدن به درک کامل تری از جهان، نیاز به رهایی از جزم اندیشی و تعصبات فکری دارد. او باور دارد که این ده باور، که در طول زمان به دگم تبدیل شده اند، مانع دیدن حقیقت های پیچیده تری از واقعیت می شوند.

آنچه شلدریک انجام می دهد، به معنای ضد علم بودن یا رد کردن دستاوردهای شگرف علم نیست؛ بلکه او تلاشی جسورانه برای علمی تر کردن علم است. او می خواهد علم را از محدودیت های پارادایم مکانیکی و ماتریالیستی خارج کند تا بتواند پدیده هایی را که در چارچوب های فعلی قابل توضیح نیستند، نیز مورد بررسی قرار دهد. این کتاب، ذهن را به روی احتمالاتی جدید و دیدگاه هایی وسیع تر می گشاید و به خواننده این فرصت را می دهد که فراتر از مفروضات رایج فکر کند. اگر به دنبال درک عمیق تری از چالش های پیش روی علم و چشم اندازهای نوین در آن هستید، مطالعه کامل این کتاب می تواند تجربه روشنگرانه ای برای شما باشد و دریچه های تازه ای را به روی افکارتان بگشاید.

دکمه بازگشت به بالا