حسن همان لحظه تمام شد. همان جایی که کنده کشید اما با کتف روی زمین نیامد و خودش روی پل خورد.
همان جا که وسط شیر مادر و نان پدر گفتن های هادی عامل امتیاز های روی تابلو از ۵ بر یک به سود حسن شد ، ۵ بر سه به سود تیلور.
همان لحظه باز یادش آمد همه باری که یک ملت روی دوشش دارند.
یادش آمد همه تمرین های سخت را. یادش افتاد همه روزهایی که مدام توی گوشش خوانده اند کشتی گرفتن با تیلور یک راه دارد. وزنه بزن، بدنت را قوی کن. بزن زیر کاف هایش . امان نده که با پاهایت برسد و وای..
باز تیلور بود که به پاهایش می رسید . باز حسن بود که به زمین می افتاد.
حکایت چه دردناک است اما چه آشنا. علیرضا حیدری سلطان تکنیک بود. مثل سونامی می تاخت. رسید به کورتانیدزه. کوه عضله گرجی. یک بار، دو بار . علی رفت باشگاه. وزنه زد، کول آورد. شد کوه عضله . کشتی اش و فنونش را از یاد برد و آخرش هم روزی که کورتانیدزه را برد به حریف جوان بلوک شرق بعدی باخت و رویاهایش دود شد.
حسن مثل سونامی بود. مثل برق به پا می رسید. کشتی جویبار یعنی زیر از هر طرف . یعنی مچ پا . یعنی مثل پلنگ به حریف تاختن .
حسن اما شرطی شده. می ترسد.
زیر نمی گیرد. فقط زیر کتف می زند و پیش می اندازد. حسن را ، طراوتش و کشتی جویباری اش را از او گرفته ایم. باخت های نزدیکش به تیلور شده شکست های با اختلاف. او را سبک کنید. این همه بار را از دوشش بردارید. شما که خودتان هم باور ندارید او زورش به تیلور برسد. چه فرقی دارد حسن جسورانه همان کشتی جویباری اش را بگیرد و ببازد یا چون ماشین غرق در تاکتیک های خظکش کنید و شانه هایش ناامیدانه به تشک دوخته شود.
تلخ است اما کشتی ما سال هاست یک تئوریسین و استراتژیست طراحی مسابقه ندارد. علی دبیر رییس فدراسیون خوبی ست ، پژمان درستکار خیلی خوب تمرین می دهد اما حسن برای بردن تیلور، طراوت می خواهد. یکی مثل بوایسار سایتیف را کنارش می خواهد ، یک قهرمان خوش فکر که سبکش کند از این همه بار. کسی که به او بگوید چطور خودش باشد همان سونامی مهار ناشدنی…
۲۵۸ ۲۵۸