ابوالفضل خدائی: وضعیت گروه های کُردی همواره یک موضوع پرمناقشه در معادلات سوریه بوده و اکنون پس از سقوط دولت بشار اسد نیز حساس تر به نظر می رسد. این موضوع سوالات مهمی را با خود در بر دارد از جمله این که آیا وضعیت شبه نظامیان کُرد در شمال سوریه تغییر خواهد کرد یا نه؟ آیا ترکیه به جنگ آنان می رود یا نه؟ آیا پس از تثبیت موقعیت دونالد ترامپ حمایت آمریکا از کردها در سوریه ادامه پیدا می کند یا خیر؟ آیا دیدار اخیر دو نماینده ی کُرد پارلمان ترکیه با عبدالله اوجالان می تواند بر تحولات کُردی سوریه نیز تاثیر بگذارد؟ محمدعلی دستمالی از جمله کارشناسان حوزه منطقه محسوب می شود که با بسیاری از سران احزاب سیاسی کُرد سوریه و برخی از سران ائتلاف معارضین سوری گفتگو داشته و در حوزه مسائل سیاسی ترکیه پژوهش می کند.
مشروح این گفتگو را در ادامه می خوانید:
لطفا در ابتدا وضعیت گروه های مختلف کردی را در معادلات سوریه تببین بفرمایید.
مساله ی تحرکات سیاسی و نظامی و مطالبات کردها در سوریه و موقعیت جغرافیایی فرهنگی و تاریخی آنها یک موضوع پیچیده و ذوابعاد است. می دانید که در ترکیه عراق و همچنین ایران کردها در مناطق جغرافیایی یکپارچه و متصل زندگی می کنند. اما در سوریه چنین نیست.
کردستان سوریه شامل سه منطقه ی از هم منفصل یعنی عفرین کوبانی و جزیره (استان حسکه) است. از آنجایی که از حیث جمعیتی هم با کردهای کشورهای دیگر قابل مقایسه نیستند در نتیجه بروز و ظهور چندانی در بزنگاه های تاریخی نداشته اند. مهمترین رویداد سیاسی مرتبط با کردهای سوریه در سده ی بیستم این بود که دو دهه پس از انحلال عثمانی در کنار اعراب برای استقلال سوریه جنگیدند اما در نهایت چیزی جز موقعیت «دیگری» نصیبشان نشد و به حاشیه رانده شدند.
پس از کودتای حافظ اسد در سال ۱۹۷۰ میلادی و کل دوران دیکتاتوری خاندان اسد آنها را «اجنبی» می نامیدند. این پس زمینه تاریخی را به خاطر داشته باشید تا به موضوع دیگری در مورد تحرکات کردهای سوریه اشاره کنم. در طول تحولات سیاسی مهمی که از جنگ جهانی نخست به بعد برای کردهای عراق در دوران شیخ محمود برزنجی ملا مصطفی بارزانی و دیگران روی داده کردستان سوریه هیچگاه فاعلیت و عاملیت سیاسی مستقیم نداشته اما همواره برای تمام مبارزین کُرد عراقی و ترکیه ای به عنوان «پشت جبهه» و مرکز لجستیک قلمداد می شد. نقطه عطف مهمی که در آن دوران روی داد این بود که عبدالله اوجالان رهبر «حزب کارگران کردستان» (PKK) در سال ۱۹۹۷ میلادی همراه با گروهی از موسسین حزب و کادرها و نیروهایش به شکل قاچاقی از مرز ترکیه گریخته و وارد سوریه شدند. این آغازی برای یک روند طولانی ۱۹ ساله است. در آن سالیان حافظ اسد تحت تاثیر حال و هوای دنیای دوقطبی و جنگ سرد حاضر شده بود به شکلی محدود و معین به اوجالان و نیروهایش اجازه دهد در سوریه مستقر شوند. قاعدتا دمشق ترکیه را به عنوان یک کشور عضو ناتو و متفق آمریکا می دید و اسد به دنبال نوعی موازنه و امتیازگیری بود. اوجالان مدتی در بقاع لبنان و همچنین در حلب حضور داشت و کردستان سوریه تبدیل به بزرگترین مرکز تامین آموزش و مداوای اعضای شاخه ی نظامی پ.ک.ک شد و تردد دائم اوجالان و همراهان او باعث شد که نزد مردم کُرد سوریه به یک چهره ی محبوب و متنفذ تبدیل شود و البته بخش قابل توجهی از مردم آن منطقه نیز طرفدار بارزانی ها بوده و هستند.
حتی پس از آن که سوریه در سال ۱۹۹۸ میلادی در برابر خواسته های ترکیه تسلیم شد و اوجالان را بیرون راند باز هم فضا برای کار و فعالیت فرماندهان پ.ک.ک فراهم بود و نوعی از سازش و توافق بین پ.ک.ک و دولت اسد وجود داشت که پس از مرگ پدر (حافظ) و قدرت گرفتن پسر (بشار) نیز این رابطه حفظ شد.
همزمان با آغاز بحران سوریه و در سال ۲۰۱۱ میلادی اسد بر اساس یک توافق نانوشته سه منطقه ی کردنشین را به کردهای هوادار پ.ک.ک سپرد تا ارتش سوریه مجبور نشود به طور همزمان در چند منطقه بجنگد. از اینجاست که حضور کردهای سوریه بر صحنه ی تحولات سیاسی خاورمیانه اهمیت بیشتری پیدا کرد و در جنگ با گروه های تروریستی نظیر داعش النصره و دیگران سهم به سزایی داشتند قربانیان بسیاری دادند و حفظ منطقه بدون آنها ناممکن بود. این موضوع برای ترکیه آمریکا ناتو و دیگران اهمیت ویژه پیدا کرد. در نتیجه برای فهم مسائل کنونی کردستان سوریه و تحرکات و مطالبات کردها لازم است این پس زمینه ی تاریخی را در نظر داشته باشیم تا ارتباط زنجیره ی رویدادها و کنشگران را به درستی درک کنیم.
اشاره کردید که بخش قابل توجهی از کردهای سوریه نیز طرفدار بارزانی هستند. آیا آنان تحرکات سیاسی و تشکیلاتی نداشتند؟
اتفاقا قدمت فعالیت سیاسی و حزبی کردهای طرفدار بارزانی به مراتب طولانی تر از کردهای طرفدار اوجالان است و تاریخ تاسیس برخی از احزاب آنها به ۶۰ سال پیش باز می گردد. اما واقعیت این است که دولت اسد کشور را با مشت آهنین اداره می کرد و لذا سازماندهی و فعالیت گسترده ی پ.ک.ک در سوریه بدون اذن و هماهنگی استخبارات اسد ناممکن بود. به همین دلیل کردهای طرفدار بارزانی در کردستان سوریه امکان سازماندهی مسلحانه نداشتند و احزاب و تشکیلات سیاسی آنها نیز فعالیت های محدود و زیرزمینی داشته اند. ولی پس از بحران سوریه آنان نیز به صحنه آمدند و چند حزب کُردی نزدیک به بارزانی تشکیلات ائتلافی گسترده ای به نام «شورای عالی کردهای سوریه» (ENKS) تاسیس شد. تفاوت عمده این گروه از احزاب سیاسی کُرد سوری به این شکل این بود: کردهای طرفدار پ.ک.ک و تابع اوجالان که زیر چتر «حزب اتحاد دموکراتیک» (PYD) و شاخه ی نظامی آن یعنی «یگان های مدافع خلق» (YPG) گرد هم آمده بودند علاوه بر آن که از حمایت آمریکا برخوردار بودند همچنان با دولت بشار اسد ارتباط و همکاری داشتند با مخالفین سوری همراه نبودند و در برابر ترکیه نیز گارد مخالفت داشتند. اما احزاب جای گرفته در«شورای عالی کردهای سوریه» طرفدار «حزب دموکرات کردستان» (PDK) و مسعود بارزانی بودند با حمایت ترکیه در آنکارا و استانبول به عنوان عضو رسمی ائتلاف مخالفین سوری حضور داشتند و در سفرهای متعدد معارضین به آمریکا اروپا روسیه و کشورهای دیگر حضور داشتند و علی القاعده سایه ی بشار اسد و حزب بعث را هم با تیر می زدند. مسعود بارزانی در آن دوران به عنوان رئیس وقت اقلیم کردستان عراق بارها تلاش کرد این دو طیف از سیاستمداران و مبارزین کُرد سوری را گرد هم بیاورد. اما از آن زمان تاکنون همواره هر دو طیف علیه هم ایستاده و رقابت کرده اند. البته این رقابت گاهی منجر به درگیری و تنش هم شده و نیروهای «یگان های مدافع خلق» بارها سران احزاب نزدیک به بارزانی را دستگیر کردند یا به دفاتر آنان حمله ور شدند. در حال حاضر هم بر روی ارض واقع قدرت نظامی و اجرایی در کردستان سوریه به تعبیری در دست کردهای اوجالانی است و همچنان که می دانید ارتش ترکیه بارها به شکل زمینی هوایی و پهپادی به آنها حمله کرده است. اوجالانی ها گروه مقابل را «مخالفین هتل نشین» و سرسپردگان اردوغان و بارزانی می داند اینها نیز متقابلا رقیب خود را «همکار رژیم اسد» «تمامیت خواه» و «سرسپرده ی اوجالان» می دانند.
اما هر دو گروه رابطه ی خوبی با آمریکا دارند. همین طور است؟
بله دقیقا! اینها بخشی از ابعاد شگرف و متناقض مربوط به کردهای سوریه است. هیچکدام از این دو طیف کردهای سوری با آمریکا در تضاد و اختلاف نیستند. اما تفاوت چشمگیری که وجود دارد این است که آمریکا از کردهای نزدیک به پ.ک.ک در شمال سوریه حمایت تسلیحاتی کرده و به آنان آموزش نظامی و برخی امکانات و ادوات موثر ارائه داده ولی کردهای سوری نزدیک به بارزانی را در واقع به مثابه ی بخشی از ائتلاف گسترده ی معارضین سوری قبول کرده است. البته لازم است به این نکته نیز اشاره کنیم که آمریکا قبلا فقط با گروه هایی از معارضین سوری ارتباط نزدیکی داشت که بیشتر به عنوان ارتش آزاد شناخته می شدند و بین آنها چهره های سکولار لیبرال سران قبایل عرب و ترکمان بروکرات ها و تکنوکرات های پیشین جدا شده از اسد حضور داشتند. اما حالا ظاهرا قدرت به صورت یک کاسه در اختیار تحریرالشام است و فعلا مشخص نیست گروه های تحت امر هادی البحرا و دیگر معارضین تحت حمایت آنکارا چه سهمی خواهند داشت.
پس با وجود تعدد کنشگران و طرف های درگیر می توانیم بگوییم دست کم در مورد کردهای سوریه تعارض منافع عمده ای بین آمریکا و ترکیه و دیگران وجود دارد. فکر می کنید این مساله در آینده چگونه پیش خواهد رفت؟
این تعارض منافع از زمان مسئولیت باراک اوباما تاکنون وجود داشته و ترکیه همواره به آن اعتراض کرده است. اردوغان بارها خطاب به اوباما دونالد ترامپ و جو بایدن اعلام کرده که این دسته از کردهای مسلح شمال سوریه تروریست و تهدیدی علیه منافع ملی ترکیه هستند و لازم است که واشنگتن به حمایت از شبه نظامیان کُرد شمال سوریه پایان دهد. اما آمریکا صراحتا اعلام کرده که برخلاف ترکیه آنها را نه تنها تروریست قلمداد نمی کند بلکه در جنگ با گروه های تروریستی افراطی نظیر داعش از ظرفیت کردها استفاده کرده و این همکاری را ادامه می دهد.
آیا چنین چیزی به معنی حمایت قاطعانه ی آمریکا از ایجاد یک ساختار سیاسی کُردی در شمال سوریه به مدیریت کردهای نزدیک به اوجالان است؟
من این طور فکر نمی کنم. شاید بارها بسیاری از فرماندهان نظامی و مقامات سیاسی کردهای سوری در مورد حمایت های آمریکا چنین تصورات و انتظاراتی داشته اند. ولی واقعیت امر این است که نه حضور آمریکا در شمال سوریه و نه حمایت سیاسی و نظامی واشنگتن از کردستان سوریه همیشگی و راهبردی نیست. در حساب و کتاب مقامات امنیتی آمریکا مقولاتی همچون ضرورت یک حضورنظامی حداقلی به منظور رقابت با روسیه و مهار ایران و کنترل گروه های افراطی اهمیت داشت. اما هیچگاه به طور جدی و قاطعانه از ساختار سیاسی و اجرایی کردهای نزدیک به پ.ک.ک که اصطلاحا به نام «کانتون های کُردی» و خودگردانی منطقه ای شناخته می شود حمایت نکرده است. حتی تصور می کنم شکل گیری نیروی واحدی به نام «قسد» (SDF) مرکب از کردها اعراب و آشوریان بیشتر به این منظور بود که یگان های مسلح کُردی هویت قومی و تباری نداشته باشند و موجب برانگیختن ترکیه نیز نشوند. در نتیجه من تصور می کنم طرح ادعای احتمال تاسیس یک اقلیم کردستان دوم در شمال سوریه با حمایت آمریکا و اسراییل خوراک خبری تولید شده در آشپزخانه ی سرویس اطلاعاتی میت ترکیه است. آمریکا در دوران ترامپ و در جریان حملات زمینی ترکیه به شمال سوریه نشان داد که به راحتی پشت کردها را خالی می کند و از این موضوع ابایی ندارد.
اما باز هم روابط کردها و آمریکا ادامه یافت.
بله ادامه یافت. چرا که در آن جغرافیای سیاسی حساس و محدود کردها صاحب چندین سناریوی جایگزین نیستند! آنها به خاطر شرایط حساس جغرافیایی و نقاط ضعف متعدد بارها با روسیه ایران و خود سوریه نیز همکاری کرده اند. چرا که شرایط حساس آن منطقه چنین ایجاب کرده و کردهای تحت امر اوجالان در شمال سوریه عملا همواره در یک موقعیت سست لرزان بدون تضمین و نوعی از آچمز استراتژیک قرار گرفته اند. فکرش را بکنید کردها در حالی که حقوق ماهیانه ی تمام کارمندان قلمروی تحت کنترل خود را از حکومت بشار اسد دریافت می کردند نفت اسد را هم برای خودشان می فروختند و با آمریکا نیز همکاری می کردند. همواره در کنار شرایط خاص جغرافیایی و اقتصادی تعدد کنشگران و تعارض منافع گسترده ی آنان نیز بر سرنوشت کردها اثر گذاشته است.
آیا این سیاست عملگرایانه و موقعیت لرزان به همان روند قبلی باقی خواهد ماند یا ممکن است تحت تاثیر تصمیمات عوامل خارجی تغییر کند. مثلا بحث خروج آمریکا از سوریه با روی کار آمدن ترامپ تا چه حد جدی است؟ و آیا «قسد» (SDF) تضعیف خواهد شد؟
قطعا معادلات سوریه تغییر یافته و جریانات سیاسی و نظامی کُردی نزدیک به پ.ک.ک نمی توانند همچون سابق در مناطق تحت کنترل خویش حرف اول را بزنند. همچنان که شما هم به درستی اشاره کردید یکی از عوامل موثر بر این مساله بحث حضور یا عدم حضور آمریکا در سوریه است. هنوز هم حرف و سخن واضحی از جانب اعضای سیاسی و امنیتی تیم ترامپ نشنیده ایم. اما شخصا بعید می دانم که در این شرایط ترامپ بخواهد تمامی نیروهای نظامی آمریکا را از سوریه بیرون ببرد. این تصمیم تابعی از وضعیت زندانیان داعش تحت نظارت کردها تداوم حضور اسراییل در جولان روابط واشنگتن – آنکارا و روابط واشنگتن با خود دمشق است. دیپلمات ها و مقامات امنیتی آمریکایی فعلا محتاطانه در حال ارزیابی مواضع و تصمیمات الشرع و افراد او هستند و احتمالا فعلا تصور دقیقی از فردای تحولات ندارند و از این سو خود الشرع نیز اعلام کرده که روند برگزاری انتخابات و شکل گیری دولت رسمی منتخب جدید چهار سال طول می کشد و نوشتن قانون اساسی نیز سه سال زمان لازم دارد! اما این را هم اعلام کرده که سلاح در سوریه فقط باید در دست نیروهای تحت امر وزارت دفاع دمشق باقی بماند و سناریوهایی مانند فدرالیسم و اختصاص موقعیت و واحد سیاسی خاص برای کردها در دستور کار نیست. بنابراین نوعی از بلاتکلیفی و ابهام استراتژیک درباره ی کردها وجود دارد.
آیا ممکن است ترکیه دوباره به کردهای سوریه حمله کند؟
بعید می دانم. اگر اردوغان قصد حمله داشت همان روزهای پایان سال ۲۰۲۴ میلادی فرصت مناسبی در اختیار داشت و می توانست دست کم کل کوبانی را از کردها پس بگیرد و آنها در قامیشلو و دیگر مناطق استان حسکه عملا در بن بست بمانند. ولی شاهد نوع مشکوکی از خویشتنداری هستیم! لااقل فعلا حال و هوای تهدید و احتمال جنگ حس نمی شود. می توانم سه دلیل اصلی برای صبر و خویشتنداری ترکیه برشمارم:
اول این که اردوغان منتظر آمدن ترامپ است و چند پرونده ی مهم در روابط آنکارا – واشنگتن وجود دارد که یکی از آنها پروژه ناتمام نوسازی نیروی هوایی ترکیه با اف ۱۶ آمریکایی است و ترکیه نمی تواند در همین آستانه ی بر صندلی نشستن ترامپ معرکه ای جدید خلق کند و معامله به هم بخورد.
دوم این که به هر حال بخواهیم یا نخواهیم ترکیه از برندگان اصلی این بازی است و می خواهد شاهد تثبیت موقعیت دولتی باشد که عملا مانند یک ساختار تحت الحمایه ی آنکارا دیده می شود.
سوم این که بحران اقتصادی ترکیه خیلی خیلی جدی تر از آن چیزی است که از دور می بینیم.
جدیدا اردوغان و شریک سیاسی او دولت باغچلی بارها به نام اوجالان و احتمال مذاکره اشاره کرده اند و هیاتی سیاسی هم به دیدار عبدالله اوجالان رفته است. آیا در صورت پایان تنش و درگیری بین ترکیه و پ.ک.ک کردهای سوریه نیز تحت تاثیر این موضوع قرار خواهند گرفت؟
دو نماینده ی کُرد در زندان ایمرالی با عبدالله اوجالان دیدار کردند و حتی شایعاتی در مورد احتمال آزادی او از زندان وجود دارد. باور من این است که در شرایط فعلی مهمترین انگیزه ی اردوغان برای گفتگو با اوجالان و استفاده از کارت سیاسی او تلاش برای مدیریت پرونده ی کردهای سوریه است. اگر چه ممکن است مذاکره ی مستقیم بین ترکیه و پ.ک.ک نیز درباره ی مطالبات کردهای ترکیه اغاز شود. اما حالا ارتش و سرویس اطلاعاتی میت ترکیه از برتری نظامی و اطلاعاتی بالایی برخوردار است و پ.ک.ک به اندازه ی سابق ابزار فشار و تهدید در اختیار ندارد. لذا خیلی بعید است که ترکیه بخواهد در داخل کشور امتیازات عمده ای به کردها بدهد. اما در مورد سوریه احتمالا هدف از مذاکره با اوجالان این است که کردستان سوریه به شکلی مدیریت شود که مجموعه ای از اختیارات بسیار محدود محلی به کردها داده شود؛ آن هم مشروط به این که بخشی از احزاب کُردی نزدیک به بارزانی هم در این بازی مشارکت داده شوند. البته اردوغان اهداف دیگری هم دارد و از حالا به فکر این است که کردها را راضی نگه دارد و در انتخابات بعدی هاکان فیدان را به جای خودش بر کرسی ریاست جمهوری بنشاند و حتی بازگرداندن آوارگان سوری به کشورشان را هم محقق کند. اما تحقق همه ی این اهداف در شرایط عینی و طبیعی آسان نیست. به عنوان مثال هنوز نمی دانیم آیا در این ماجرا فرماندهان پ.ک.ک حاضرند از اوجالان تبعیت کنند یا خیر؟ ایا احمد الشرع و دوستانش حاضرند به خواست و سفارش اردوغان با کردها تعامل کنند یا دیدگاه متفاوتی دارند؟ ضمن این که «قسد» بیش از یکصد هزار نفر نیروی نظامی دارد و ادغام آنها در ارتش جدید سوریه موضوع پیچیده ای است. اما در مجموع در یک روند کلی ترکیه باری مهار کردهای سوریه ابزارهای متعددی در اختیار دارد و به باور من در یک روند تدریجی نفت و سلاح را از کردها خواهند گرفت تا آنان را برای پذیرش شرایط بعدی مهیا کنند.
به عنوان سوال پایانی به این موضوع هم اشاره کنید که به نظر شما ایده ی ضرورت همکاری ایران با کردهای سوریه به منظور حفظ نفوذ در آن کشور تا چه اندازه عملی است؟ این روزها دیده ایم که برخی از کارشناسان سیاسی از فواید احتمالی چنین طرحی صحبت می کنند.
سیاست منطقه ای جمهوری اسلامی گاهی به سمت عملگرایی می رود و به عنوان مثال تهران مدت ها در جریان تقابل ارمنستانِ مسیحی و جمهوری آذربایجانِ مثلا شیعه جانبِ طرفِ ارمنی را گرفت! چرا؟ چون منافع و مصالح خود را در چنین ظرفی می دید. ولی راستش را بخواهید در مورد کردهای سوری من ظرفیت و امکان چنین طرحی را نمی بینم به چند دلیل مختلف.
اول این که برخی از دوستان از این موضوع صحبت می کنند که کردهای سوریه هم به عنوان بخشی از حوزه ی تمدنی نوروز می توانند همکار منطقه ای ایران باشند. ولی چیزی که بر روی ارض واقع مشاهده می کنیم حاکی از این است که اولا جمهوری اسلامی اساسا گفتمان دیگری دارد و هویت را در چهارچوب مذهب تعریف کرده و نه ملیت و زبان! بعید است این گفتمان قابلیت همراهی با گفتمان ملی و تمدنی در منطقه و جهان داشته باشد. لذا در این چهل و چند سال تقریبا هیچگاه موضوع تمدن نوروزی و اشتراکات فرهنگی را در سیاست خارجی جدی نگرفته و در داخل هم به عنوان مثال حتی نام سیزده به در را برنمی تابند و عبارتِ بی معنیِ روز طبیعت جایگزین آن شد!
دوم این که کردهای قدرت گرفته در شمال سوریه یک جورهایی شریک آمریکا هستند و حتی اگر خودشان هم بخواهند واشنگتن از چنین چیزی استقبال نمی کند!
سوم این که ایران ناچار است برای کمک به آن مناطق از جغرافیای ترکیه یا اقلیم کردستان عراق آن هم از طریق قلمرو بارزانی استفاده کند!
چهارم این که ایفای نقش کلاسیک یک ضدنظم و بازی خراب کُن هیچ حاصل و دستاوردی ندارد و روابط ایران و ترکیه و ایران و سوریه ی آتی را هم خراب می کند. ضمن این که مقامات جمهوری اسلامی ایران در همان حوزه ی هویتی و امنیتی نیز حساسیت ها و نگرش های خاص خودشان را دارند. در نتیجه تصور می کنم دست کم در شرایط کنونی ایده ی “بازگشت به خانه” و ترمیم و رفع ایرادهای داخلی از هر چیزی مهم تر است. من در چند یادداشت و گردهمایی خاندان اسد را “فیل سفید نامیدم و به این اشاره کردم که تغییر وضعیت سوریه به مثابه ی گشوده شدن یک وزنه ی سنگین از دست و پای ایران است. به مذاق برخی دوستان خوش نیامد این سخنان. ولی هنوز هم پای حرفم هستم و معتقدم تداوم موقعیت پیشین سوریه برای ایران چیزی جز هزینه و دردسر نداشت. بنا به دلایل بسیار قبلا راهی برای نوآوری و تغییر سیاست منطقه ای جمهوری اسلامی وجود نداشت. اما حالا که ۷ اکتبر و وقایع لبنان و سوریه عملا تبدیل به کاتالیزور و تغییردهنده شده می توان جوری دیگر به تابلو نگاه کرد و در باب تعریف مفاهیم قدرت توسعه نفوذ و تقش منطقه ای مواضع جدیدی اتخاذ کرد.
۳۱۱۳۱۱