وقتی ابوالحسن بنی صدر در 13 سپتامبر مطلع شد که 2000 تانک به مماکو حمله کرده اند ، او گفت: “زمین زیادی برای حضور این تعداد تانک در آنجا وجود ندارد.” شخصی که این خبر را آورد پاسخ داد: خب 500 تانک! و دوباره رئیس جمهور امتناع کرد و گفت: “آنها مبالغه می کنند و حمله جدی نیست!”
به گزارش باراناخبر ، این روزنامه اعتماد وی نوشت: “از ابتدای ماه سپتامبر ، نیروهای عراقی دائماً مرزهای ایران را نقض می کردند و از روز پانزدهم ، اشغال ایلام و کرمانشاه را آغاز کردند. در 17 سپتامبر ، صدام خود قرارداد موسوم به الجزایر را نقض کرد – موافقتنامه پایان یافت اختلاف مرزی بین ایران و عراق – و پنج روز بعد ، آن روز در سال 1980 ، جنگنده هایش چندین فرودگاه و پایگاه هوایی در کشور ما را بمباران کردند. در همان زمان ، نیروهای زمینی وی از مرزهای ما عبور کردند و هرجا که آنها نقض کردند ، غارت و جنایت کردند. . جنگ به ایران تحمیل شد و صبر و خویشتنداری دیگر معنی نداشت (یا به عبارت دقیق تر ، معنای شرافتمندانه تری نداشت).
یکی از ساکنان شهر مرزی نفت شهر در خاطرات خود می نویسد که مربوط به اواسط سپتامبر 1959 است: “درگیری ها هر روز بدتر می شد. آنها آنقدر خمپاره شلیک کردند و مزارع را به آتش کشیدند که اکثر آنها مهاجرت کردند. درختان کوچک مزرعه ما ثمربخش بود. خرمای او رسیده بود. مردم شهر همه رفته بودند. دیگر احساس تنهایی و عجیب نمی کردیم. شهر و کشورمان را ترک کردیم. از تمام اثاثیه خانه یک چمدان برداشتیم و بقیه را رها کردیم. روز غم انگیزی بود. در راه ، توپ ها به جاده برخورد کردند و چمن ها را آتش زدند. من به چاه های نفت فکر می کردم ، که منبع اقتصاد کشور من بودند. “من با خودم گفتم که این کفار دارایی ما را می دزدند.”
واقعیت این بود که ساکنان استانهای هم مرز با عراق از تابستان همان سال شاهد جنگ بودند و انتظار حمله بعثی ها و مقابله با سربازان دشمن را داشتند. به قول جعفر شیرعلی نیا (در کتاب دائرclالمعارف جنگ) “در سپتامبر 1980 ، همه چیز در روابط ایران و عراق رنگ و بوی جنگ داشت. توپخانه عراق مرز ایران را بمباران کرد و به مردم یاد داده شد که منتظر یک حادثه تلخ باشند. مرزها جنگ را احساس کرده بودند ، اما در پایتخت و شهرهای دورتر از مرزها هیچ کس نمی توانست تصور کند که یک جنگ بزرگ در راه است ؛ حتی فرماندهان ارتش. ما به تمرکز عراق و مصر اهمیتی نمی دهیم. نیروهای نزدیک مرز ایران ، “آنها گفتند. مهم این است که این نیروها چه کاری می توانند انجام دهند. هنگامی که می دانیم آنها نمی توانند کاری انجام دهند ، احساس خطر نمی کنیم. بنیصدر ، رئیس جمهور و فرمانده کل نیروها” عراقی ها هستند او مانور می دهد و هیچ جنگی وجود ندارد. “او در حاشیه گزارشی درباره تجمع نیروهای عراقی در ایران گفت. fi
به طور خلاصه ، نتیجه گیری شخصی افراد مرکز گرا با آنچه مردم نزدیک مرز از زمین تا آسمان دیدند متفاوت بود و حتی پس از اشغال چندین پاسگاه مرزی توسط بعثی ها “متفاوت” بود. توهم رئیس جمهور وقت آنقدر زیاد بود که وقتی در 12 سپتامبر مطلع شد که 2000 تانک به مماکو حمله کرده اند ، وی گفت: زمین زیادی برای حضور این تعداد تانک در آنجا وجود ندارد. شخصی که این خبر را آورد پاسخ داد: خب 500 تانک! و دوباره رئیس جمهور امتناع کرد و گفت: “آنها مبالغه می کنند و حمله جدی نیست!” اما تحسین برانگیز است که در اکثر ایستهای بازرسی ، نیروهای مستقر – که معمولاً بسیار کوچک بودند – به جای تخلیه میدان ، مقاومت کردند و شهید یا مجروح و اسیر شدند. در همین الگوی رفتاری چهار نفر شهید و 14 نفر مجروح شدند ».
انتهای پیام